58تحقير شدن يحيى بن اكثم در برابر ديدگان مأمون، و ساير بزرگان بنىعباس توسط امام جواد، كه كودكى نه ساله بودند، بسيار براى او با آن اوصافى كه دربارهاش گفته شد، يعنى حسادت و تكبر و نفوذى كه در دستگاه حكومت عباسى داشت، سنگين و غير قابل تحمل بود. ابنصباغ مالكى مىگويد:
آن حضرت بهترين پاسخها را با بيانى رسا و چهرهاى شاد و قلبى مطمئن، همراه با آرامش و طمأنينه و منطقى و به دور از ترديد و اضطراب بيان كردند كه تمامى حاضرين شگفتزده از اين پاسخها و فصاحت و بلاغت و ذكاوت امام شدند. 1
3. بارور شدن درخت
3. بارور شدن درخت
هنگامى كه مأمون امام را به اجبار به بغداد فراخواند و دخترش امفضل را به همسرى امام درآورد، امام در بغداد نماندند و با امفضل به مدينه بازگشتند. گروهى از مردم براى وداع با امام، ايشان را تا خارج شهر بغداد بدرقه كردند. هنگام نماز مغرب به محلى كه مسجدى قديمى در آن بود رسيدند. امام به آن مسجد رفتند تا نماز مغرب به جاى آورند. در صحن و سراى مسجد، درخت سدرى بود كه تا آن هنگام ميوه نداده بود. امام آبى خواست و در كنار درخت وضو گرفت و نماز مغرب را به جاى آورد و پس از آن چهار ركعت نافله خواند و سجده شكر به جاى آورد؛ آنگاه با مردم خداحافظى فرمود و به سوى مدينه حركت كرد. فرداى آن شب، درخت سدر به بار نشست و ميوهاى نيكو داد كه مردم از اين موضوع بسيار شگفتزده شدند. 2
شبراوى شافعى با شگفتى اين جريان را چنين توصيف مىكند: «و از آن شگفتآورتر اين است كه اساسا آن درخت بارور نمىشد؛ لذا شگفتى مردم بيشتر شد» . 3سپس درباره اين كرامت مىگويد:
«و هذا من بعض كراماته الجليلة و مناقبه الجميلة» ؛
4
و اين بعضى از كرامات والا و مناقب زيباى آن حضرت مىباشد.
ابنصباغ مالكى و نبهانى شافعى نيز نزديك به همين مضمون را گفتهاند. 5
4. رهايى زندانى
4. رهايى زندانى
ابوخالد مىگويد: روزى در سامراء بودم؛ فردى كه مدعى پيغمبرى شده را با غل و زنجير از شام به زندان سامراء منتقل كردند. پس از اينكه به هوش آمد، نزد وى رفته و از حال وى جويا شدم و وى را فردى عاقل و فهيم يافتم. علت زندانى شدنش را جويا شدم؛ گفت: من