347عبا را پوشيد و پوشيه را روى صورت انداخت و ديگر كسى نمىتوانست او را ببيند. او از خانه خارج شده و به همراه نورى به خانهاى مىروند كه خواهران نورى منتظر آنها بودند. پس از توصيههاى مؤكد نورى، سه زن به همراه خادمى كه پيشاپيش آنان فانوس به دست بوده به راه مىافتند و سوار تراموا شده و به كاظمين مىروند. اِستارك مىنويسد:
حركت در شب و افتادن سايه فانوس روى در و ديوار، اشباح متحركى را در اطرافمان خلق كرده بود. چند دقيقه بعد چراغ بالاى گلدسته را ديديم؛ گو اينكه اين منارهها در تاريكى شب و در فضايى وسيع و بىنهايت به انتظار ايستادهاند. كمكم گنبدها نيز رِخ نشان دادند. حرمى غرق در نور در ميان تاريكى محض، منظره باشكوهى را رقم زده است، امّا تاريكى هم خوبىهايى دارد كه يكى از آنها نديدن ناملايمات است. . . تراموا از حركت ايستاد و پياده شديم و به سوى خانه دوست نورى حركت كرديم. . . پا به خانهاى مىگذاشتيم كه صاحبش به كشورهاى بسيارى سفر كرده بود. همسر دوست نورى قرار است ما را تا درون حرم ببرد. كلاه كوچكى روى سرش گذاشت و روى آن مقنعهاى پوشيد. در همين حال هم به من توصيه مىكرد كه بايد سكوت كنم؛ چون ممكن است زبانم رسوايم كند. آنان اين خدمت را قبلاً نيز براى برخى غير مسلمانان انجام داده بودند و در اين كار تجربه داشتند. البته آنطور كه خود مىگفتند هيچ يك اروپايى نبودهاند. . . 1
پس از كمى استراحت از خانه بيرون آمديم و فانوس به دست به سمت حرم به راه افتاديم. كوچههاى باريك