348را يكى پس از ديگرى پشت سر گذاشتيم تا به بازارچه رسيديم. گويا اشباح نظارهگر ما بودند و با هم زمزمهاى داشتند. . .
فكر مىكنم در كنار هر مغازه، يكى از آنها چمباتمه زده بود. . . به حرم كه رسيديم و خواستيم وارد شويم، چند نفر بىدليل مانعمان شدند. از درب ديگرى وارد حياط شديم. چه صحنهاى! دور تا دورش حجره بود. صحن بسيار بزرگى بود. بُرج جوزا (يكى از صورتهاى فلكى در آسمان) دقيقاً بالاى صحن حرم قرار گرفته بود و با بُرج ساعت حرم تبادل نور داشت. . . در يكى از زواياى حياط، گروهى نشسته بودند و دعا مىخواندند. حقيقتاً كه شهرهاى مقدس و حرمها تنها مكانهايى هستند كه از هياهو و آشوب فاصله دارند و هر كسى را در حال و هواى خود مىتوان يافت. . . حياط آنقدر بزرگ است كه تعداد زيادى از مردم مىتوانند در فضاى آن راه بروند، بدون اينكه براى يكديگر مزاحمتى ايجاد كنند.
وارد ايوان طلا شديم كه سقفش روى ستونهاى چوبى استوار بود و يك در براى ورود به رواق داشت. مردى كه آنجا نشسته بود، كفشهاى ما را گرفت و در تاقچههاى كنار دستش گذاشت. از لحظه ورود به رواق شخصى كه عمامه سبز بر سر داشت، براى خواندن دُعا ما را همراهى كرد. صدايى بسيار دلرُبا و جذّاب داشت. اشاره كرد كه وارد رواق بشويد؛ رواقى داراى سقف بلند و آيينهكارى شده. . . مُشابه آنچه در كربلا ديده بودم، به وفور در حرم كاظمين يافت مىشود؛ مثل دربهاى نقرهاى و مقرنص كارى شده و سقف بلند رواق؛ دربهاى بزرگى كه روى يكديگر بسته مىشوند و لوسترهاى زيادى كه از سقف آويزان است. . . ديوار رواق مزين به هنرهاى شرقى است و زمين هم مفروش به فرشى قديمى. ضريح دقيقاً در
وسط رواق قرار گرفته و داراى سه لايه ضخيم فلزى است كه لايه بيرونى آن، همان بخش نقرهاى است كه مردم آن را مىبوسند و تبرك مىجويند. زوّار دسته دسته وارد مىشوند و به دور ضريح مىچرخند؛ گويا تمامى ندارند. گاهى طول هيئتها به چند ده متر مىرسد. بالاى ديوار كتيبههايى قرار دارد كه روى آن مطالبى نوشته شده و علامتهاى سبز رنگى هم دارند كه نشان علويان است. . . از پنجره ضريح كه نگاه مىكنى، دو صندوق چوبى مىبينى كه مرقد دو امام شيعه است. مردم از راههاى دور به كاظمين مىآيند؛ هند، افغانستان و دورترين