84كشور، روزگار سختى را مىگذراند و تنگدستى و فقر وى را تحت فشار فرسايندهاى قرار داده بود. در اين ميان بعضى دوستان هنگام ملاقات با اين دانشمند، از وضع مرارتبارش آگاه شدند و اينگونه صلاحانديشى كردند: از علل عُسرت و ضيق معاش شما، تمايل به گمنامى و گوشهگيرى و انزواست. عدم مرواده با اقشار مردم، باعث گرديده تا احدى بر كمالات و توانايىهاى علمى شما مطلع نگرديده و از ديانت، امانت، زهد و وارستگى شما بىخبرند. بهتر است با مردم بهخصوص علما ارتباطى تنگاتنگ برقرار نماييد و مقدارى از فضايل و مكارم خود را در مذاكرات علمى بروز دهيد. شيخ پاسخ داد: از معاشرت با علما و اهل معرفت هيچگاه ابايى نداشتهام؛ ولى چون در مسير زندگى با مشكلاتى روبهرو مىباشم، پذيرايى از مردم و مراوده با آنان برايم رنجآور است. گفتند: شما صبح پنجشنبه در منزل جناب شيخ محمدتقى قزوينى كه از بزرگان علماست حاضر شويد؛ زيرا اغلب اوقات در بيت اين عالم، بعد از روضهخوانى و ذكر مصائب اهلبيت، بحثهاى علمى مطرح مىگردد. احتمال دارد در اين مجالس و محافل، بعضى طلاب كه واقعاً طالب علم و جوياى مدرّسى لايقاند، خواهش درس و استفاده علمى از شما بنمايند و از اين رهگذر، اسباب گشايش و فتح بابى فراهم آيد. شيخ بعد از مقدارى تأمل پيشنهاد آن جمع را پذيرفت و در روز مقرر به آن مجلس مرثيه رفت و در محلى پايينتر از مقام خود نشست. بعد از خاتمه روضهخوانى، فضلاى آن محفل، مباحثى از معارف دينى و فقهى را مطرح كردند. شيخ عبدالحسين شنونده اين مناظرههاى علمى بود و چون زمينهاى مناسب بهدست آورد، شيخ رشته كلام را به دست گرفت. آن جمع دانشور وقتى افادات مستدل و مستند ايشان را شنيدند، به فضل سرشارش پى بردند و از او عذرخواهى كردند و او را در صدر مجلس جاى دادند.
چون شيخالعراقين به منزل محقر خود بازگشت، عصر آن روز به وى خبر دادند شخصى درب خانه ايستاده و شما را مىخواهد. وقتى درب خانه استيجارىاش را گشود، شخصى با لباس فراشان دربارى را ديد. آن فرد به شيخ گفت: صبح فردا اميرنظام به ديدن شما خواهد آمد. شيخ گفت: گويا اشتباه گرفتهايد؛ زيرا من با امير سابقه و مراودهاى ندارم تا او به ديدنم آيد. فرستاده صدراعظم وقت گفت: مگر شما شيخ عبدالحسين تهرانى نيستيد؟ پاسخ داد: بلى، ولى شايد تشابه اسمى باشد. مأمور گفت: مگر شما امروز صبح در منزل شيخ محمدتقى