56خود و هم دوزخى بودن آن مرد، بسيار شگفتزده شده بود، در فكر فرو رفت و ساكت ماند. مدّت زيادى گذشت تا آنكه ماجراى نهروان پيش آمد و خوارج كه بسيارى از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با اميرمؤمنان (عليه السلام) برخاستند و اين غائله با پيروزى حضرت خاتمه يافت. پس از پايان نبرد، كميل همراه على (عليه السلام) در ميان كشتگان خوارج قدم مىزدند تا آنكه نوك شمشير را روى سر يكى از آنها گذاشت و فرمود:
«يا كميل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيلِ ساجِداً وَ قائِماً» ؛ يعنى اين همان شخصى است كه آن شب با چنان حالتى مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسين واداشت. در اين هنگام، كميل بر قدمهاى حضرت افتاد و پاهاى مباركش را بوسيد و از خداوند طلب مغفرت نمود. 1
ب) سينه على (عليه السلام) صندوق اسرار الهى
كميل مىگويد: با على (عليه السلام) در مسجد كوفه بودم. نماز عشاء را به جاى مىآورديم كه حضرت دست مرا گرفت و از مسجد خارج شديم. رفتيم تا اينكه به بيرون شهر رسيديم. در اين مدّت، حضرت هيچ سخنى با من نگفت. چون به بيابان رسيديم، حضرت نفسى تازه كرد (و آهى كشيد) و فرمود: اى كميل! اين قلبها ظروفى هستند و بهترينشان باظرفيتترين آنهاست. آنچه را مىگويم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدايت يافته از جانب خداوند؛ فراگيرندگان دانش كه راه نجات را در پيش گرفتهاند، و افراد نادانى كه به هر سو متمايل و هر بانگى را پيروى مىكنند. آنها، همجهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانى نگشته و به ملجأ مورد اعتمادى نيز پناه نبردهاند. اى كميل! علم از مال بهتر است؛ چرا كه دانش، تو را حفظ مىكند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستى. مال با پرداخت، كاسته مىگردد؛ ولى علم با انفاق، افزون مىشود. . . آنگاه اشاره به سينه مبارك خود كرد و فرمود: آه! آه! در اينجا علوم فراوانى است؛ ولى حاملى براى آنها نمىيابم. 2
ج) گفتوگو با مردگان
كميل در ماجرايى ديگر چنين نقل مىكند: همراه على بن ابىطالب (عليه السلام) از كوفه خارج شديم؛ هنگامى كه به گورستان رسيديم، امام على (عليه السلام) نظرى به قبرستان انداخت و فرمود: اى اهل قبور! اى اهل بلا! اى اهل وحشت! چه خبرى نزد شماست؟ خبرى كه نزد ماست