53ى
ورش به هيت راهى آن شهر شدهاند، مردى از اصحاب خويش را با پنجاه پياده در هيت باقى گذاشت و بيرون رفت تا جلوى لشكر شام را بگيرد. چون كميل از شهر بيرون رفت، سفيان بن عوف در رسيد و هيت و اطراف آن را غارت كرد. چون اميرمؤمنان (عليه السلام) از اين بىتدبيرى و شكست باخبر شد، اين نامه را براى او فرستاد:
پس از ياد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار، و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا» در مقابل رها كردن پاسدارى از مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشهاى باطل است. تو در آنجا پلى شدهاى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتى دارى كه با تو نبرد كنند و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مىتوانى حفظ كنى و نه شوكت دشمن را مىتوانى در هم بشكنى و نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مىكنى و نه امام خود را راضى نگه مىدارى. 1
در يورش بعدى شاميان، كميل با تعقيب دشمن بر آنان پيروز شد و پس از بازگشت، امير المؤمنين (عليه السلام) را از چگونگى امور باخبر كرد. امام هم در نامهاى به كميل بن زياد چنين نوشتند:
مددى كه تو مسلمانان را دادى و معونتى كه كردى و طريق فرمانبردارى امام و مقتداى خويش مسلوك داشتى، معلوم شد. هميشه گمان من به تو همين بوده