16
پرسش : خواهشمند است قدرى در زمينۀ شرح حال شخصى خود توضيح دهيد تا خوانندگان محترم بيشتر با شخصيت جنابعالى آشنا شوند.
پاسخ: من يك ايرانى هستم، جز مشتى قيل و قال، شرح حالى ندارم. از هر جا كه امكان يافتم فهمى را تحصيل كردم تا قلب خود را راست كنم.
در خرمشهر به دنيا آمدم. مدرسه و نوجوانى را در خرمشهر و آبادان و تهران گذراندم.
در دانشگاه، اقتصاد و حسابدارى، فلسفه و ادب خواندم. مدتها در دروس حكمت و عرفان و تاريخ و ادب، سرگردان كلاسها و نيمكت ها بودم.
در تاريخ مدت ها شاگردى مكتب جامع مرحوم محيط طباطبايى و شيوۀ منتقدى مرحوم مينوى كردم. 9 سال فلسفه را با مكتب اتميسم منطقى مرحوم جعفرى و عرفان را با دمادم مستى و قلندرى مرحوم همايى و نورد علامۀ طباطبايى در فضاى وحى و صنايع ادبى فرزان و جهاننگرىهاى نصر و حسابى و... اندوختم.
مدّتها در الأزهر و دارالكتب مصر جوانى را با بازىِ پريدن از آتش لفظ ها و خاك نسخهها تباه كردم و در آخر بىحاصلى خود را با علم قراءات شيخ كبير محمود امين طنطاوى از يكنواختى نيل و غرور عربيّت نيل نجات دادم و گام در وادى كارون نهادم.
چون به ايران بازگشتم، از سرِ غرور و خدمت به فرهنگ و معنويات به تشويق استادان مطهّرى، جعفرى و مرتضى شبسترى در مركز تحقيقات و مدرّسى و محقّقى پژوهشكدۀ علوم ارتباطى و توسعۀ ملّى، خيره و حيران ماندم و چشم به دود شعلۀ شومينۀ سياست فرهنگى نابينا كردم تا يافتم بايد پنجرۀ اين بناهاى عاريتى را به سوى باغ فرهنگ ايران بگشايم، چشم خود را از عارضهها پاك شويم و تفريح پر غرور مناقشه و جدال را از طبع كودكى خود بزدايم و از اينجا به اين جاى خود بنگرم تا عشق و فكر خود را در عشق و فكر تحصيل كنم.
از آن روز گرچه سالهايى مىگذرد ولى به هر روى مىپندارم چند ساعتى نيست كه مشغول تحصيل شدهام تا درس صلح خاموش را بياموزم. سه سال بر اشغال خرمشهر صبر كردم تا به ويرانۀ خانه و كاشانهام خرمشهر نگاهى اندازم، چون در سال 1363 هيچ