23
پرسش : چطور شد كه نام «مدينه شناسى» را برگزيديد؟
پاسخ: مستشرقان و محقّقان قرن ما، تحت تأثير طبقه بندى علوم... و فهرست ديويى كتب، تاريخ زندگانى پيامبر را جزئى از تاريخ اسلام و تاريخ اسلام را بخشى از مطالعات اسلامشناسى در نظر آوردند. از اين مسير گر چه مىتوان به يك زبان مشترك جهان دانشگاهى رسيد ولى احساس مىكردم كه كانون واقعى مطالعات خود را نمىتوانم در چنين طبقات فرهنگى فرنگ جاى دهم؛ زيرا مبناى اين پژوهش، نه معرفت دينى بود كه خود را در اسلامشناسى بيابم و نه تاريخ قومى كه از قوم شناسى عربى، يا ايرانى سر درآورم.
مدينه را فرهنگستانى يافته بودم به پهناى همۀ اديان، فرهنگها و تلاشهاى بىپايان معنوى بشر، مركز آن را مسجدى ديده بودم كه نقطۀ وحدت انسان و خدا و طبيعت است. شهرى گرچه با 23 سال قدمت ولى نهايتى براى امتداد راهى كه او در 13 سال با مهاجران و 10 سال با انصار طى كرد، نمىيافتم. كانونى كه در نهايت همۀ اجزا و وقايع 23 سال نبوت را در خود وحدت بخشد تا خود را در رحمت الهى به جهانيان آشكار سازد، مدينۀ سراجاً منيراً، شهرستان جانهاست. به ظاهر در پى كوچههاى آن بودم، كوهها و بيابانها و وادىهاى آن را جستجو مىكردم، در باطن او را مىجستم تا لحظهاى به سايهاش، با جاى پايش، نگاهش، خود را از اين غوغاى حيات بشويم، آه، آه، اگر گمان كنيد خواستم مدينهاش را بشناسانم، مدينهاش شناسانندۀ تمدّنها و فرهنگهاى بشرى است. در پى خرابهها و نخلستانها نبودم، سرانگشت اشارۀ او را ديده بودم كه مسير وحدت و آزادگى و آبادانى جهان را نشان مىداد. مدينهاش خاكى نبود كه راه خاك او را طى كنم. مدينۀ جانان بود تا در كنار دروازهاش، بار تن را زمين نهم.
پرسش : چه موانع و مشكلاتى سر راه شما وجود داشت؟ و چگونه بر آنها فائق آمديد؟
پاسخ: به هر حال، حضور من در سرزمين حجاز، اين بار را بر دوش من نهاده بود كه يك ايرانى در يك كشور خارجى از اين سوى و آن سوى مىرود تا از ساختمانهايى ،