24خيابانهايى و زمينهايى عكس بگيرد. نام و نشانىها را مىپرسد، يادداشت مىكند و با نقشههايى كه در دست دارد تطبيق مىكند. شمال و جنوب را مىپرسد. تمام صحنه، براى منِ خارجى در آن كشور سؤال برانگيز بود. كافى بود، فردى عامى با ما درگير شود يا مأمورى دولتى مرا با آن شكل و شمايل ببيند!... در انجام اين پژوهش، جز انگيزۀ شخصى و امكانات شخصى هيچ كس و هيچ دولتى يا دولتمندى، مؤسسهاى فرهنگى و سياسى يا دينى حامى و معرف من نبود، تنها و در اين تنهايى امروز، شمع اصحاب آن روزگاران را مىجستم. هرگز در بيابانهاى خشك، در قراء دور دست، يا ميان انبوه جمعيت، از هيچ كس و هيچ چيزى نهراسيدم. نينديشيدم كه اگر اين ايرانى گرفتار آيد به چه كس خبر دهم، و از كى مدد بگيرم، احساس مىكردم كه در وراى اين تلاشها هدفى را يافتهام، چون با آن انس داشتم. خطرهايى كه ممكن بود پيش آيد، به جان پذيرا بودم.
مكرر مانعم شدند، گرهها باز شد، دستگير شدم و به محاكمه بردند، از هر اتهامى مبرّا شدم. مردم عوام گرفتارم كردند ولى پوياتر به كار ادامه دادم. پولها از من مطالبه كردند، بيشتر دادم. مأموران وزارت اعلام، يا مراقبان امر به معروف مرا از ادامه اين معروف، نهى كردند، به منكرات آنان اعتنايى نكردم. تنها جايى كه مىلرزيدم، هنگام انتقال فيلمهاى ظاهر نشده! به خارج و يا هنگام ورود به ايران بود، ولى هر بار چشمها بسته مىشد تا راه مدينه شناسى ادامه يابد. چون از هر حوزۀ قدرتى به دور بودم، به راحتى از شرّ قدرتهاى كور محلّى و مرزى كالا زده عبور مىكردم. بيش از 25 سال تا امروز در اين حالت بسر بردن؛ هرگز مرا وادار نكرد به ديپلماسى ايرانى يا عرب روى آورم تا از من حمايت كنند يا موجبات تحقيق را فراهم سازند، آن هم با اين همه مشكلات ناشى از فهم مردمى، كه با دهان پر از فرهنگ، سدّ فرهنگند ! با هزاران مشكل از غير، هيچ مشكلى صعبتر از نفس خود نيافتم...بگذاريد نمونهاى از اين مشكل خانگى! را بازگو كنم:
سالهاى 1357 و 58 در خرمشهر بسر مىبردم. مشغول تحقيق در تدوين نهايى مجلّد اول مدينه شناسى بودم كه عراقىها با گلولههاى توپ، خرمشهر را مورد حمله قرار دادند. پس از هجوم راهى جز ترك خانه و ديار نداشتيم. به همراه همسر و سه پسر كوچكم و دختر بيست روزهام، خانه و هر چيز با ارزشى كه در آن بود را رها كرديم و