20سلمان اهل بندگى عاشقانه و خالصانه بود. سلمان «زهد» واقعى داشت و از متعلّقات دنيوى و جاذبههاى فريبندۀ دنيا رهيده بود و چنان قدرت روحى و باطنى داشت كه هيچ كدام از امور دنيايى نتوانست او را مشغول خود كند. سلمان در سير و سلوك معرفتى و معنويش به جايى رسيد كه همنشين شبها و سحرگاههان پيامبر اكرم (ص) شد10 و محبوب خدا و رسولش (ص) بود.11 على (ع) سلمان را «باب الله» در روى زمين ناميد12 و او را به لقمان حكيم تشبيه نمود.13
عرفانِ سلمان نه تنها در خلوت و راز و نياز شبانه و اذكار و اوراد، بلكه در دل جهاد و سنگر مبارزه و ظلمستيزى و عدالت و مديريتهاى مهّم اجتماعى جلوهگر بود. او «عبد خدا» ، مطيع محض پيامبر (ص) و فرمانبردارى مجاهد و مدافعى عالم و عاقل و ثابت قدم در امامت و ولايتش بود.
روزى سلمان فارسى در مسجد پيغمبر (ص) نشسته بود و عدهاى از بزرگان اصحاب نيز حاضر بودند. سخن از اصل و نسب به ميان آمد و هر كس درباره اصل و نسب خود چيزى مىگفت و آن را بالا مىبرد. وقتى نوبت به سلمان رسيد، اين شاگرد بزرگ مكتب نبوى، در جملاتى بسيار آموزنده گفت:
انا سلمان بن عبدالله، كنت ضالاً فهداني الله عزّوجلّ بمحمّد (ص)
، و كنت عائلاً فاغناني الله بمحمد (ص)
وكنت مملوكاً فاعتقني الله بمحمد (ص)
در اين هنگام رسول خدا (ص) وارد شدند و پس از شنيدن جملات سلمان، ضمن تجليل فراوان از سخنان او، رو به قريشيان كرده و فرمود: اى گروه قريش! خون يعنى چه؟ ! نژاد يعنى چه؟ ! افتخار هر كس به دين اوست؛ مردانگى هر كس، خُلق و خو و شخصيت او، و اصل و ريشه هر كس، فهم و عقل اوست، و چه ريشهاى بالاتر از عقل؟14
محّبت پيامبر اكرم (ص) به سلمان فارسى، ويژه بود؛ چنانكه در واقعه جنگ خندق درباره سلمان فرمود:
«سلمان منّا اهل البيت» 15 يا در شأن او فرمود:
سلمان بحر لاينزف و كنزٌ لاينفد سلمان منا اهل البيت سَلْسَلٌ يَمْنَح الحكمه و يؤتي البرهان 16
؛
سلمان دريايى بىپايان و گنجى پايانناپذير است؛ سلمان از اهلبيت است؛ او سرچشمه گوارايى است كه علم و حكمت از او سرازير است و دليل و برهان از سوى او مىآيد. پس او سيراب شده از حكمت و معرفت ناب نبوى و تشنه ولايت محمّدى (ص) بود كه توانست در اوج تقوا و خلوص، چشمه جوشان حكمت و و دليل و برهان گشته و به تعبير على (ع) خداوند او را به سبب علم اول و اخر، و ظاهر و باطن، و نهان و آشكار، مخصوص خود گردانيد.17 بنابراين سلمان حكيم است و صاحب ولايت الهيه؛ چنانكه لقب «لقمان حكيم» را به او دادهاند.18
2. اويس قرنى
اويس اهل قَرَن (منطقهاى در يمن) و شغلش شتربانى بود.19 او با جذبه فطرت و كشش توحيدى درون و شامّه سالم و سامعۀ قوىاش نداى توحيدى اسلام را شنيد و عطر يار را احساس كرد و با تلاشى از سر شيفتگى و با اجازۀ مادر پير و ناتوانش رهسپار مدينه شد و راه دراز يمن تا مدينه را براى ديدار دوست و لقاى محبوبش طى كرد؛ امّا زمانى به مدينه رسيد كه پيامبر در آنجا نبود و به سبب قول و قرارى كه با مادرش داشت تا زود به نزد او بازگردد، موفق به ديدار رسول خدا نشد. پيامبر (ص) پس از بازگشت به منزل، نورى مشاهده مىنمايد و مىپرسد چه كسى به خانه آمده است؟ ! پاسخ مىدهند كه شتربانى به نام اويس آمد و تحيّت و سلامى فرستاد و بازگشت. پيامبر (ص) فرمود: آرى، اين نور اويس است كه در خانه ما هديه گذاشته و رفته است.20
اويس اگر چه ظاهراً تا پايان عمر در شوق ديدار پيامبر بود، اما يك پيوند باطنى و ارتباط شهودى با پيامبر (ص) برقرار كرد و اذان را مىشنيد و با چشم دل به ديدار محبوبش مىشتافت و با گوش دل صداى روح افزايش را مىشنيد. پيامبر نيز گاه رو به جانب يمن مىكرد و مىفرمود
«انّي لِاَجد نفس الرحمان من قِبلَ اليَمنِ» .21
اويس به «مقام خُلَّت» رسيده بود و پيامبر در شأنش فرمود:
«خليلي من هذه الامّه اويس القرني» . 22
ويژگىهاى اويس قرنى را چنين مىتوان برشمرد:
1. عزلت و گوشهنشينى هدفدار و توأم با تفكّر و عبرت آموزى؛23
2. خيرالتّابعين24 بود كه پيامبر (ص) در توصيف شوق ديدارش فرمود:
«وأشوفاه اليك يا اويس القرن» ؛ 25
3. زاهدى پارسا و عابدى مخلص كه زهّاد و عبّاد از او تأسى جسته و الگو مىگرفتند؛
4. عارفى شجاع و مجاهدى دلاور كه در جنگ صفين در ركاب مولايش على (ع) جنگيد و به شهادت رسيد؛26
5. عارفى ولايتمدار بود؛