74
عرفات محبّت
عاشق چو رو به كعبۀ عشق و وفا كند
در پيش، راه باديه گرد غريب وار
بى اعتنا به زحمت و رنج مسافرت
آنجا كه موقف عرفات محبّت است
از صدق چون نهاد قدم در مناى عشق
در مشعرالحرام وفا چون گشود بار
بر گرد خيمهگاه بگردد پى وداع
از مروۀ خيام، شتابان به قتلهگاه
پس در كنار زمزم اخلاص، تشنه لب
آنگاه دست و روى بشويد به خون خويش
قربان عاشقى كه حديث مصيبتش
بىاختيار خون چكد از ديدۀ «جلى»
احرام خود ز كسوت صبر و رضا كند
ترك عشيره و بلد و اقربا كند
در هر قدم تحمّل خار جفا كند
در پيشگاه دوست، سر و جان را فدا كند
نقدينۀ حيات خود از كف رها كند
از آه خويش، مشعل سوزان بهپا كند
با چشم اشكبار، طواف النسا كند
رو آرد و به هروله قصد صفا كند
بنشيند و به زمزمه، ياد خدا كند
برخيزد و نماز شهادت بهپا كند
ايام را هر آينه ماتمسرا كند
هر گه كه ياد واقعه كربلا كند