169عرض ارادت و سلام و خداحافظى و اشك و حال داشتيم و سرانجام حركت به سوى مرز خسروى.
از كربلا به بغداد و از آنجا به گمرك عراق، كه ديگر اذان شده بود. تا مقدمات خروج انجام شود و از نقطۀ صفر مرزى بگذريم ووارد گمرك ايران شويم بيش از يك ساعت طول كشيد جابهجايى افراد و ساكها و عوض شدن اتوبوسها و. . . بالأخره ساعت 5/9 شب بود كه به قصر شيرين رسيديم كه قرار بود نماز و شام در آنجا باشد. همزمان با بازگشت ما چند كاروان هم از ايران آمده بودند و در همان مهمان خانه براى صرف شام و اداى نماز پياده شده بودند. ولولۀ عجيبى بود و افراد همه مخلوط. آنان كه مىآمدند، در همان جا جشن ميلاد پيامبر را گرفته بودند. ما ديشب در كربلا جشن گرفتيم. افق عراق يك روز جلوتر از ايران است.
يكى دو ساعت طول كشيد تا كارها انجام شود و نفرات ما سوار شوند و حركت كنيم.
توقف مختصرى در كرمانشاه داشتيم. نماز صبح را در ملاير خوانديم و حركت به سوى قم انجام گرفت. ساعت 5/9 صبح بود كه به قم رسيديم. اتوبوسها در همانجا كه سوار شده بوديم متوقف شدند و مسافران را پياده كردند. از ميان انبوهى كه به استقبال زوّار كربلا آمده بودند گذشتيم و به اتّفاق آنان كه به استقبالمان آمده بودند، به خانه رفتيم.
سفرى جالب و معنوى بود، امّا همراه با رنجها و مرارتها. آرزو كردم كاش نصيب همه آروزمندان شود، آن هم با حالت عزّت و سرافرازى و بدون وجود آقا بالاسر و نظارت مأمور و با فراغت كامل و آرامش مطلوب.
آنچه گشت، اجمالى از اين سفر بود.
شايد اگر مسؤوليت روحانى كاروان بودن نبود و فراغت بيشترى داشتم، به گونهاى ديگر و مفصّلتر مىنوشتم.
همين قدر هم براى يادگارى اين سفر غنيمت است. اميد است كه عشق و ارادت به ساحت عترت پيامبر، همواره در دلها افزونتر شود.
زائر كوى حسينيم، خدايا مپسند