51با خود بههمراه دارند بازگردانند. زنى از خزاعه بود كه «قدامه» نامداشت و با يكى از مردان ايادى، ازدواج كرده بود. در آن زمان آنچنان كه مىگويند منتسب به خاندان عمرو بن لحى بن قمعة بن الياس بن مضر بودند. زن مزبور متوجه كار ايادىها در به خاك سپردن حجر الأسود شده بود. در اينجا زبير و كلبى روايت يكسانى دارند كه به يكديگر شبيه است؛ اين زن وقتى پريشانى گمكردن حجرالأسود را در ميان مضرىها ديد به قوم خود گفت: از آنها پيمان گيريد كه پردهدارى كعبه را به شما واگذار كنند تا من جاى حجرالأسود را به آنها نشان دهم. اين پيمان را گرفتند و خزاعهاىها طبق اين عهد و پيمان، توليت كعبه را عهده دار شدند و اين بود آغاز توليت ايشان بر كعبه.
كلبى در حديث خود گفته است: به ايشان گفتند اگر جاى حجرالأسود را به شما نشان دهيم، ما را والى كعبه مىگردانيد؟ پاسخ دادند: آرى. و همه مضرىها گفتند: آرى. آن زن نيز جاى حجرالأسود را به ايشان نشان داد، آنها نيز آن را به جاى خود بازگرداندند و خزاعهاىها را ولايت بر كعبه دادند و اين مقام همچنان در اختيار ايشان بود تا اين كه قصىّ، آن را به مضرىها واگذار كرد.
فاكهى نيز پس از نقل خبر پيشگفتۀ فرزندان نزار، مىگويد: ازنظر تعداد و افتخار، خاندان نزار بن مَعَدّ بر طايفۀ ايادىها برترى داشتند و آنها تا زمانى كه نسبت به مضرىها و خاندان ربيعه ستم روا نداشته بودند، در آن موقعيت قرار داشتند، امّا پس از آن، خداوند ايشان را هلاك گردانيد و اينان نخستين قوم پس از فرزند آدم عليه السلام بودند كه هلاك مىشدند. خداوند عزّ وجل بيمارى نخاع را بر آنها مسلّط كرد و افتخار و فراوانى نفرات و ملك و پيامبرى را در خاندان مضر قرارداد و آنها [ ايادىها] قدم به سرزمين عراق گذاشتند.
مسعودى نيز مطلبى دارد به اين معنا كه توليت كعبه پس از جرهمىها به فرزندان اياد بن نزار رسيد. وى پس از ذكر خبر مربوط به جرهمىها كه ولايت كعبه در اختيار فرزندان اياد بن نزار قرار گرفت، مىگويد: پس از آن جنگهاى بسيارى ميان فرزندان مضر و اياد