50«فَهْم» بودند. و اين كه مردى از ايادىها و مردى از مضرىها به قصد شكار بيرون رفتند خرگوشى را ديدند هردو به سويش نيزه انداختند نيزۀ مرد ايادى بر قلب مرد مضرى اصابت كرد و او را كشت. خبر به مضرىها رسيد آنها نيز از فهم و عدوان يارى طلبيدند و انتقام كشتۀ خود را خواستند. به آنها گفته شد كه به خطا كشته شد. فهم و عدوان جز به قتل آن مرد رضايت ندادند، هر دو گروه پاى كوهى در نزديكى مكه بنام «مدور» درگير شدند. مضرىها بر ايادىها چيره گشتند. ايادىها گفتند: سهروز فرصت دهيد تا از شما دور شويم و ديگر به زمين شما كارى نخواهيم داشت. مضرىها سهروز فرصت دادند، آنها راه مشرق را پيش گرفتند. يك شبانهروز كه رفتند، فهم و عدوان دنبالشان كردند و به ايشان رسيدند و گفتند: زنانى از مضر را كه به ازدواج مردان شما درآمدهاند، به ما بازگردانيد. گفتند: خويشاوندى ما را قطع نكنيد از زنان بگذريد هر زنى كه خود خواسته باشد، مىتوانيد او را باز پس گيريد و اگر زنى خوش داشت كه با همسرش بيايد شما كارى به او نداشته باشيد، گفتند: مىپذيريم. نخستين زنى كه خانوادۀ خود را انتخاب كرد زنى از خزاعه بود.
زبير بن بكار مىگويد: وقتى وكيع ايادى به هلاكت رسيد و خاندان اياد، كه در آن زمان توليت بيت اللّٰه الحرام را برعهده داشت، خوار گرديد و با آنها وارد جنگ شدند و از مكه بيرونشان كردند و سه شبانهروز به آنها مهلت دادند كه دور شوند، شب دوم، از حسادت اين كه چرا مضرىها بايد بر حجرالأسود ولايت داشته باشند، آن را با خود برداشتند بر شترى نهادند، ولى شتر زانو زد و حركتى نكرد! شتر را عوض كردند، دومى و سومى و... هيچ يك از جاى خود تكان نخوردند. چون چنين ديدند، حجرالأسود را برداشته آن را در پاى درختى زير خاك پنهان كردند و همان شب از آنجا رفتند. دو روز بعد، مضرىها پى به گمشدن حجرالأسود بردند و اين امر برايشان گران آمد.
پيشتر اشارهشد كه مضرىها با ايادىها شرط كرده بودند كه هر زنى از مضرى را كه