36آنها را بازگرداند. پس از آن نسبت به وى حسادت ورزيد و او را بيرون كرد و سوگند ياد كرد كه بعضى از اندامش را قطع كند، ولى به بينى و گوشهايش كارى نداشت و تنها او را ختنه كرد. از آن زمان بود كه ختنۀ زنان رايج شد.
گويند: اسماعيل در آن وقت، كودكى خردسال بود كه ساره به دليل حسادت، هاجر را اخراج كرد و روايت صحيح هم همين است. ساره به او گفت: با من در يك شهر، زندگى نكن. 1«نووى» نيز در «التهذيب» در شرححال ابراهيم مىگويد: در تاريخ ابنعساكر در شرح هاجر آمده است: «هاجر» و يا «آجر» (با الف ممدود) زنى قبطى و يا جُرهمى و مادر اسماعيل است كه پيش از آن به سلطانى كه در «عين الجرّ» 2 در نزديكى «بعلبك» ساكن بود، تعلق داشت و او را به ساره بخشيد. و ساره او را به ابراهيم داد. هاجر درحالىكه اسماعيل بيست ساله بود، در سنّ نود سالگى وفات يافت. اسماعيل او را در حجر به خاك سپرد. 3 اين كه نووى مىنويسد: «گفته مىشود هاجر، جرهمى است»؛ شايد از اين جهت باشد كه وى همراه جرهمىها ساكن مكه بوده، ولى از نظر نسبى، چنين انتسابى صحت ندارد؛ زيرا او قبطى است و اين كه او و سهيلى گفتهاند سنّ فرزندش اسماعيل به هنگام مرگ وى، بيست سال بوده، بايد گفت كه در برخى اخبار، خلاف اين سخن مطرح است؛ زيرا در خبر ذبح ابراهيم نيز مطالبى هست كه نشان مىدهد در آن زمان او [ يعنى هاجر] زنده بوده است.
در اخبار وارده، دراينباره آمده است كه پدرش در مزدلفه و به هنگام حج، فرمان ذبح فرزند را يافت. حج او نيز پس از بناى بيت اللّٰه الحرام بوده و در زمان بناى كعبه فرزندش اسماعيل، آن گونه كه گفته شده، سى سال داشته است و اگر اين خبر درست