35بود. سهيلى همچنين پس از بيان بيرون آوردن آب زمزم از سوى جبرئيل براى اسماعيل، مىگويد: علت سكونت هاجر و فرزندش اسماعيل در مكه و انتقالشان از شام به آنجا، اين بود كه ميان ساره دخترعموى ابراهيم با هاجر مشاجرۀ لفظى درگرفت. پس ابراهيم عليه السلام دستور يافت كه هاجر را به مكه ببرد. از اين رو، وى را سوار بر براق كرد و مشكى آب و ظرفى خرما همراه خود برداشت و او را به كنار بيت اللّٰه الحرام در مكه آورد و در آنجا سكونت داد.
سهيلى پس از بيان وقايع پيشآمده در ايام جدايىِ هاجر و ابراهيم و جستجوى آب از سوى وى، در پى تمام شدن آب و تشنگى فرزندش و طىكردن فاصلۀ ميان صفا و مروه، مىگويد: هاجر درحالىكه اسماعيل بيست ساله بود، وفات يافت و در حِجْر، به خاك سپرده شد. قبر اسماعيل نيز در كنار مادرش قرار دارد. سهيلى مىگويد: در مورد «فَرْماء» كه ابولهيعه در خبرِ هاجر از آن يادكرد بايد گفت: نظريۀ ابولهيعه آن است كه «فَرَما» در مصر واقعاست و شهرى است منسوب به بانى آن؛ يعنى فرما فرزند فيلفوس يا فرزند فليس كه به معناى دوستدار نهال است.
اين كه سهيلى مىگويد: مادر آنان هاجر است، منظورش مادرِ فرزندانِ اسماعيل است؛ زيرا او مادر پدر آنها يعنى اسماعيل است. و دربارۀ گفتۀ ابوهريره كه وى مادر بنى ماء السماء است، سهيلى دو احتمال داده است؛ او مىگويد: ونيز اين گفتۀ ابوهريره كه هاجر مادرِ بنى السماء است، ممكن است منظور او، قحطانىها باشد و احتمال ديگر آن است همان گونه كه بسيارى از قبايل عرب به دايه و شيرده خود منسوب مىشوند، آنها نيز به همسر مادرشان منسوب گشتهاند، همچنان كه دربارۀ قُضاعه خواهيم آورد.
ابن اثير در كتاب كامل خود مطالبى دربارۀ هاجر آورده و دربارۀ اسماعيل گفته است: وقتى اسماعيل و اسحاق بزرگ شدند، با هم به خصومت پرداختند و به دنبال اين خصومت، ساره بر هاجر خشم گرفت و آن دو (هاجر و اسماعيل) را طرد كرد ولى مجدداً