34سهيلى مىگويد: هاجر آنچنان كه عتبى ذكر كرده است [ كنيزى] متعلق به پادشاه اردن بهنام صادوق بوده و پادشاه پس از آن كه شيفتۀ زيبايى ساره شد، وى را از ابراهيم گرفت و آن كنيز را به ساره بخشيد و بنا به حديث مشهورى كه در صحاح آمده، (پادشاه دست بهسوى ساره دراز كرد و در اين حال) به ناگاه نقش بر زمين شد و به ساره گفت: به درگاه خداوند دعاكن كه مرا رها كند! سپس پادشاه ساره را (نزد ابراهيم عليه السلام ) فرستاد و هاجر را از وى گرفت، هاجر پيشتر دخت پادشاهى از پادشاهان قبطى مصر بوده كه به كنيزى آن شاه درآمد. طبرى از حديث سيف بن عمر يا ديگرى آورده است: زمانى كه عمرو بن عاص مصر را به محاصره درآورد، به مردمانش گفت: پيامبر گرامى صلّى اللّٰه عليه [ وآله] وسلم وعدۀ فتح مصر را به ما داده و در عين حال ما را سفارش به خوشبرخوردى با مردمانش كرده است؛ زيرا آنها را نسب و دامادى [ نزد ما] است. گفتند: حق اين نسبت تنها از سوى پيامبر، رعايت مىشود؛ زيرا نسبت دورى است - و درست هم مىگفتند - مادر شما هاجر همسر يكى از پادشاهان ما بود كه مردم «عين الشمس» با ما به جنگ پرداختند و بر ما مسلط شدند و پادشاه ما را كشتند و هاجر را به اسارت گرفتند و از همانجا بود كه به همسرى پدرتان ابراهيم درآمد.
دنبالۀ مطلب را سهيلى اين گونه آورده است: هاجر نخستين زنى است كه گوشهايش سوراخ شد و نخستين زنى است كه ختنه گرديد، چون ساره بر او خشم گرفت و سوگند خورد كه سه عضو از اعضايش را قطع كند. ابراهيم عليه السلام به او دستور داد كه سوگند خود را با سوراخ كردن دو گوش و ختنۀ وى عملى سازد و بدينترتيب كار ختنۀ زنان، سنت شد؛ ازجملۀ كسانى كه اين خبر را نقل كرده، ابوزيد در «نوادر» است. 1سهيلى پس از بيان مطالبى دربارۀ فرزندان اسماعيل و مادرشان هاجر، مىنويسد: او را «آجر» هم مىگويند. او از كنيزكان ابراهيم بود كه ساره دخترعموى او به وى بخشيده