161
كعبۀ وصل
اين زمين پر بلا را نام، دشت كربلاست
اى دل بى درد، آه آسمان سوزت كجاست؟
اين بيابان، قتلگاه سيد لب تشنه است
اى زبان وقت فغان، وى ديده هنگام بكاست
اين مكان بوده است روزى خيمه گاه اهل بيت
كز حباب اشك ما امروز، گردش خيمه هاست
اينك اينك قبۀ پر نور، كز نزديك و دور
پرتو گيتى فروزش، گمرهان را رهنماست
اينك اينك حائر حضرت كه در وى متصل
زائران را شهپر روحانيان در زير پاست
اينك اينك خفته در خون، گلبن باغ بتول
گز شكست او چو گل پيراهن حورا قباست
اين سرا فراز بلند اختر كه در خون خفته است
نايب شاه ولايت، تاج فرق اولياست
پا در اين مشهد به حرمت نه كه فرش انورش
لاله رنگ از خون فرق نور چشم مرتضاست
اى دل اين جا كعبۀ وصل است، بگشا چشم جان
كز صفا هر خشت اين، آيينۀ گيتى نماست
رتبۀ اين بارگه بنگر كه زير قبه اش
كافر صد ساله را چشم اجابت از دعاست
يا اباعبدالله اينك تشنۀ ابر كرم
از پى يك قطره پويان بر لب بحر سخاست
مدتى شد كز وطن بهر تو دل بركنده است
وز ره دور و درازش، رو در اين دولت سراست
چون غبار آلوده دشت كربلا گرديده است
گرد عصيان گر زن دامانش بيفشانى، رواست
محتشم كاشانى