143در طى مسير، به شهر حلّه رسيديم؛ شهرى با پيشينهاى چند صد ساله كه ديگر به آبادانى آن توجّهى نمىشد. در حلّه به خانۀ يكى از رجال شهر، به نام سيد خيرى وارد شديم. او شاعرى توانا بود كه اجازۀ چاپ اشعارش را نمىداد. يك شب نزد او مانديم و استراحت كرديم. او ما را بسيار تكريم و احترام كرد.
صبح روز بعد، تصميم گرفتيم بر آثار پيشينيان، گذرى داشته باشيم و به همين دليل، به بلندىهاى بابل رفتيم و بقاياى قصر بخت النصر را تماشا كرديم. پس از بازگشت به خانۀ سيد خيرى، ديديم كه او براى صرف ناهار، تعدادى از بزرگان حلّه را دعوت كرده است. بعد از استراحت، ما به راه خويش به طرف نجف ادامه داديم و پس از چند ساعت، وارد اين شهر مقدّس شديم و قرار شد به منزل سيد غياثالدين بحرالعلوم برويم.
در ابتداى اقامتمان در نجف، دعوت نامۀ ملاقات با اعضاى جمعيت «رابطه ادبيّه» ، به دستمان رسيد. ما نيز اين دعوت را اجابت كرده، در شب شعر اعضا، حضور پيدا كرديم. تعداد زيادى از ادباى نجف و بزرگان در اين جلسه، شعر و نثر خواندند. فرداى آن روز نيز از «منتدىالنشر» ديدن كرديم. اينان جمعيّت ادبى ديگرى بودندكه طلاّب و دانشجويان خود را با علوم اسلامى و مطالعۀ آثار قديمى، آشنا مىكردند. اين جمعيّتها به امروزى شدن زبان و ادبيات عربى، كمك مىكردند و از آميخته شدن زبان عربى با زبانهاى ديگر، جلوگيرى