43حتما سكينه واقعهها را شنيده بود
حتى فرات گوشه چشمى كبود داشت
اينها همه به احترام حضور شهيده بود
نفرين به حاملان اماننامه كردهاى
اين هم يك از هزار صفات حميده بود
دشمن، ستمگرى به نهايت رسانده است
حتى خدا شريك تو در اين عقيده بود
آيا فراز نيزه فقط صبر مىكنى
خارى اگر به پاى يتيمى خليده بود.
محمد زمانى
در مشت گرفت آب و بىتاب نشد
شرمنده اهل بيت و اصحاب نشد
در حيرتم از عطش كه مانند فرات
از شرمِ لبِ تشنۀ او آب نشد
سعيد سلمانپور ارومى
آشفته و بىقرار و زخمى دل او
آخر غم عشق مىشود قاتل او
از جزر و مد فرات مىشد فهميد
يك ماه هبوط كرده در ساحل او
پديده زارع
عطشانترين و خستهترين رودها فرات
واگو هرآنچه در دل تنگ است يا فرات
زان ظهر آتش و عطش و خون سخن بگو
هستم به درد و داغ دلت آشنا فرات