185كجا آمده است. اين در حالى بود كه استاد، در اصفهان شاگرد و از ارادتمندان پدر سيد بود و با برادر بزرگتر او (آقا مجتهد) نيز دوستى قديمى داشت. ماهها گذشت تا اينكه آقا سيد اسماعيل به سفر حج رفت و به نجف بازگشت. ميرزاى شيرازى كه به واسطه برخى شاگردان مطلع شده بود سيد اسماعيل، فرزند سيد صدرالدين عاملى است كه از مكه به نجف آمده، به عشق استاد به ديدار فرزندش شتافت. همينكه پاى در خانه نهاد و چشمش به آقا سيد اسماعيل افتاد، حيرتزده به فارسى سؤال كرد: «آقا شماييد» ؟ !
همچنين گفتهاند كه در ايام تحصيل آقا سيد اسماعيل در نجف، دورهاى پيش آمد كه وى از لحاظ مالى به سختى و تنگدستى افتاد. وضع به جايى رسيد كه حتى براى رفع گرسنگى نيز ديگر چيز زيادى در اختيار نداشت. تا سرانجام يك روز ضعف وى را فرا گرفت و براى سلامتى مادرش نگران و بيمناك شد. از خانه بيرون آمد تا بلكه به اندازه رفع نياز آن روز از آشنايان قرض كند. اين در حالى بود كه وى از ساليان پيش با خود عهد بسته بود تا آخر عمر از كسى قرض نكند و تا آن روز نيز بر اين عهد وفادار مانده بود. غرق در انديشه وارد حرم مطهر امام على (ع) شد و در ضلع شمالى صحن، پشت مسجد عمران، در گوشهاى نشست. از يك سو احساس مسئوليت نسبت به مادر و تكليفى كه شرعاً در قبال ايشان بر عهده داشت، وى را به قرض گرفتن تشويق مىكرد؛ از آن سو باقى ماندن بر عهد و نيز توكل بر خداوند متعال وى را از اين