163حسين (عليه السلام) پايبند بود و به جز زيارتهاى جارى و مستمر در «غير فصل زيارت» ، به زيارتهاى مخصوص اهتمام داشت و «در هر سالى زيارت اربعين، نيمه رجب، نيمه شعبان و عرفه از واجبات من و نوع طلاب نجف بود كه به كربلا مىرفتند و اول رجب و عيد فطر و عاشورا از مستحبات بود كه گاهى مى رفتند» .
ايشان معمولا سه روز در كربلا مىماند «كه روايت شده پس از زيارت، زود مراجعت كنيد كه اشتياق بدوى زود زايل مىشود و كمكم دل سياه و قساوت مىگيرد و در زيارت رفتن، شرك و ريا داخل شود» او معتقد بود كه «تحديد سه روز هم جهت آن سيدالشهداء (عليه السلام) املاك و اراضى كربلا را خريد و به همان مالكين اول واگذار نمود؛ مشروط بر اينكه سه روز زوار را پذيرايى كنند» . او زيارتى را كه در نيمه شعبان بهجاى آورد، اينگونه توصيف مىكند:
«در نيمه شعبان كه باز زيارتى بود، طلاب نجف همه رفتند و من هم بسيار مايل بودم كه در زمره آنها داخل باشم و پول فقط چهار قران داشتم. روز سيزدهم شعبان كه روز آخر بود كه به زيارت ممكن است بروند، در آن روز هر چه حساب نمودم كه با همان چهار قران پياده بروم و پياده برگردم، ديدم ممكن نمىشود و بيش از چهار قران خرجى مىخواهد. بالاخره بنا گذاشتم كه اگر امروز من نشد بروم، در روز نيمه مىروم به وادىالسلام؛ اولا زيارت عاشورايى مىخوانم، بعد از آن به حسين بن على (عليه السلام) شكايت از پدرش مىنمايم كه عشق تامى به زيارت شما داشتم و على (عليه السلام) اينقدر پول به ما نداد كه بيايم در حضور زيارت كنيم و ما جهت خود پول نخواستيم كه بگويد بايد رياضت كشيد. «فلكلّ مأموم امام يقتدى به» . در همين خيالات در حجره كذايى تنها نشسته بودم كه دو نفر از طلاب خراسانى كه رفيق بودند وارد شدند. نيم ساعتى نشستند و حال پرسيدند و يكى از آن دو نفر شش قران به ما داد كه اين را از آقا سيد محمدكاظم يزدى براى شما گرفتهام و آنها رفتند. من هم بيرون شدم و از ميان بازار يك نانى گرفتم؛ به دستمال نموده، رفتم بيرون و دنباله زوار از نجف قطع شده بود و نزديك ظهر بود. كفشها و نان را به عبا نموده، روى دوش انداختم و خوشحال كه يك تومان پول دارم كه چهار قران هم از حساب خرج مسافرت من كه در حجره حساب مىكردم، زيادتر بود و تازه از سفر آمده، مثل برق به سياهى آخرهاى زوار رفتم تا به دسته اول رسيدم و ترك كردم و به دسته دوم رسيدم و ترك كردم و هَلُمّ جرّا.»
رسم او در زيارتهاى كربلا غالبا پيادهروى بود؛ چه در فصل زيارت، يا در غير آن، و هميشه پا را در راه رفتن، برهنه مىكرد. توصيف او از ورودش به كربلا شنيدنى است:
«حالا برق گنبد و سياهى باغات كربلا در منظره من پيداست. من به فكر