124دهاى ميجنگيدند، عدهاى گريه و زارى ميكردند و عدهاى به بارگاه علوى پناه برده بودند. اين وضع ادامه داشت تا اينكه حضرت امير (عليه السلام) خود به فريادرسى مردمان آمد و يارى خويش را شامل حال آنان ساخت. حتى بعضى آن حضرت (عليه السلام) را در بيدارى و نه در خواب، ديدند كه سوار بر اسبى تيره، با قبا و عمامهاى به رنگ سبز، از روضۀ شريفه بيرون آمد و به طرف دروازۀ شهر كه با صخرهها و سنگهاى بزرگ محكم شده بود، حركت كرد. دروازه خودبهخود باز شد و حضرت (عليه السلام) به سعوديها حملهور گرديد و تا به آنها برسد، هرج و مرج در لشكر وهابيان افتاد و فريادشان به هوا برخاست. مردم چون فرياد لشكر سعودى را شنيدند، بالاى ديوار شهر رفتند تا از ماجرا باخبر شوند؛ ديدند كه لشكريان به سرعت بر مركبهاى خود سوار ميشوند و پا به فرار ميگذارند. با فرا رسيدن صبح، مردم شهر نجف، پشت ديوار شهر، با صحنههاى عجيبى روبهرو شدند: كشتههاى فراوان كه بعضى از آنها دو نيم شده بودند و بعضى صورتشان دو تكه شده بود و خداوند بدين وسيله، با حمايت اميرمؤمنان (عليه السلام) شرّ دشمنان را از مردم نجف دور گردانيد.»
در زد و خوردى كه ميان مردم شهر با مهاجمان رخ داد، تعداد اندكى از اهل نجف كه شمارشان به ده نفر نميرسيد، كشته شدند. يكى از آنها عموى بزرگ من، سيد على، فرزند سيد حسين، فرزند سيد اسماعيل، فرزند سيد زينى، فرزند سيد محمد، فرزند على، فرزند يحيى، فرزند ابىالغنائم، فرزند محمد، فرزند ابى الفضائل، فرزند احمد، فرزند المرجا، فرزند حسن، فرزند زيد بود. اين زيد رئيس بزرگ و مجمع فضايل و مناقب و عهددار صدقات اميرمؤمنان (عليه السلام) بود و تا از دنيا رفت، ادعاى امامت نكرد و كسى براى او چنين ادعايى نداشت. اين مطلب در «عمدة الطالب» 1و «حدائق الالباب» و «سبك الذهب» 2ذكر شده و در «بحر الانساب» به آن اشاره شده است. در كتابهاى تاريخ و رجال همچون «الارشاد» 3مفيد و «رجال» ابوعلى و «الوسيط» و «الكبير» ميرزا و رجال ابنداود اين مطلب آمده است.
زيد، فرزند امام حسن مجتبى (عليه السلام) و فرزند على بن ابىطالب اميرمؤمنان (عليه السلام) است. مزار عموى بزرگ من كه ذكرش گذشت، در مكانى مشهور، در سمت مشرق، در محلۀ «البراق» قرار دارد. جدّ پدرى من نيز روى ديوار ميان مجاهدان ميگشت و آنها را به قتال با وهابيان فرمان ميداد و تشويق ميكرد و گاه به فرزندش، يعنى عموى بزرگ من، سر ميزد و حالش را جويا ميشد، اما در يكى از اين سركشىها او را افتاده در خون مشاهده ميكند؛ پس پايش را رو به قبله