155علاقۀ نيمى از مسلمانان جهان قرار مىدهد و عظمتى كه كمتر از مكه نيست، بدان مىبخشد. آنچه با ديدن اين مكان مقدس مرا به انديشهاى عميق فرو برد و خيالم را بال و پر پرواز در تاريخ عطا كرد، نه آن گنبد طلايى بود و نه بسيارى زائران ايرانى با لباسهاى سبز و چهرههاى درهم كشيده؛ بلكه بناها و آثار متعددى بود كه بر تأسيس امپراتورى عظيم اسلامى و شكوه بىمثال دورهاى طلايى در تاريخ اسلامى گواهى مىداد. به فاصلۀ دو روز از كربلا، به قادسيه مىرسيم كه خالد بن وليد (صحيح سعد بن ابىوقاص است) آن را زير پا نهاد و تا سرزمين دولت ساسانى پيش رفت و آن را براى هميشه از ميان برداشت و آثار تمدن و ابهت ظاهرى آنان را دستخوش قرار داد؛ چندان كه از قصرهاى مشهور آن زمان ايشان در حيره و خورنق و تيسفون و ديگر اماكن، جز نامى باقى نمانده و همۀ آن مجد و شكوه، همچون خوابهايى در مقابل حقيقت و واقعيت، رنگ باخت و نابود گرديد.
اين خاطرات و انديشهها آنگاه به ذهن من آمد و جان و دلم را با خود همراه نمود كه بر بام خانهاى نزديك حرم حسينى (ع) ايوان آراسته به كاشىهاى آبىرنگ كه ضريح مقدس را در بر گرفته بود، مىنگريستم و جز مسلمانان كسى حق ورود به آن مكان را نداشت. نگاهم را به غرب كربلا دوختم و سپاهيان پيامبر (ص) را ديدم كه با ايمانهاى محكم و ارادههاى آهنين مىآمدند تا بنيانهاى قديم را ويران كنند و حاكمان ستمگر را از تختهاى بلند به زير افكنند و پايۀ تمدن جديد و انسانى را بگذارند. و چون به شرق نگريستم، فرزندان مسلمانان اوليه را ديدم كه در مركز حكومت