48از حق و يارى پدرم، آنقدر با شما خواهم جنگيد كه نيزهام خم شود و شمشيرم كُند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتى شايسته يك جوان هاشمى علوى» .
على اكبر نبردى شجاعانه كرد و گروه بسيارى را بر خاك هلاكت افكند. ضربات و حملههاى او چنان كارى بود كه سپاه دشمن را به هراس افكند؛ به گونهاى كه هنگام حمله او، صداى «الحَذَر، الحَذَر» (مواظب باشيدِ) نيروهاى دشمن بلند بود. رزم پرشور او، در آن هواى گرم و با لبى تشنه در آن نيمروز داغ، آن هم با سلاح و تجهيزات سنگين، او را به شدت خسته و بىتاب كرد. لحظهاى دست از جنگ كشيد و به خيمهگاه آمد تا آبى بنوشد و نيروى تازهاى بيابد، ولى در خيمهها آب نبود و حسين تشنهتر از على اكبر بود.
امام به او فرمود: پسرم! بر محمد و على (عليه السلام) و بر من سخت و ناگوار است كه از من كمك و آب بخواهى و يارى تو برايم ميسر نباشد. سپس از وى خواست تا دوباره به ميدان برود و بجنگد و اظهار اميدوارى كرد كه از دست رسول خداصلى الله عليه وآله سيراب شود.
ستارهاى بر خاك
حضرت على اكبر (عليه السلام) چندين بار به ميدان رفت و بازگشت و در هر نوبت، رزمى نمايان كرد و در نهايت در حلقه محاصره سپاه دشمن قرار گرفت و از هر طرف بر پيكر او ضربه زدند و آن قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت كه بر زمين افتاد.
حسين (عليه السلام) با شتاب خود را به على اكبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاك و خون از چهره و چشم فرزند زدود. على اكبر در آخرين لحظات، چشم گشود و به سيماى سالار شهيدان نگريست و لحظهاى بعد جان باخت، در حالى كه حدود 27 سال از سن او مىگذشت.
حسين (عليه السلام) كه اين قربانى را در راه خدا داده بود، در پيشگاه خدا سربلند و مفتخر بود، خم شد و صورت بر صورت خونين فرزند گذاشت. سپس از جوانان هاشمى كمك خواست تا جسد آن شهيد را از ميدان به عقب منتقل كنند و در خيمه مخصوص شهدا قرار دهند. 1
سه روز بعد، وقتى امام سجاد (عليه السلام) براى دفن پيكر امام و شهدا از كوفه به كربلا آمد و بدن مطهر امام حسين (عليه السلام) را به خاك سپرد، جسد فرزندش على اكبر را هم پايين پاى آن حضرت دفن كرد. اين كه ضريح امام حسين (عليه السلام) شش گوشه دارد (دو گوشه جدا در پايين پا) محل دفن