80صاحب ديوان و حاكم اصفهان در دولت هلاكوخان نگاشته و از اين رو به «كامل بهائى» شهرت يافته است) . نام ديگر اين كتاب «كامل السّقيفة» مىباشد) . اين كتاب در دو جلد و در مدّت دوازده سال نگارش يافته و تاريخ پايان تأليف آن سال 675 هجرى است) . مؤلّف اين كتاب، آثار ديگرى چون «مناقب الطّاهرين» ، «معارف الحقائق» و «أربعين البهائى» از خود به يادگار نهاده است 1كه از مجموع اين آثار به روشنى مىتوان دريافت كه وى دانشمندى شيعى و تاريخنگارى استوار و غيرتمند است.
عمادالدّين طبرى نيز ماجرا را به نقل از كتاب «الحاوية» 2نقل مىكند كه متأسّفانه امروز اثرى از اين كتاب در دست نيست.
او مىنويسد:
در حاويه آمد كه زنان خاندان نبوّت در حالت اسيرى، حالِ مردان كه در كربلا شهيد شده بودند را بر پسران و دختران ايشان پوشيده مىداشتند، و هر كودكى را وعدهها مىدادند كه پدر تو به فلان سفر رفته و بازمىآيد؛ تا ايشان را به خانه يزيد آوردند) . دختركى بود چهار ساله؛ شبى از خواب بيدار شد و گفت: پدر من حسين كجاست؟ ! اين ساعت او را به خواب ديدم، سخت پريشان) . زنان و كودكان جمله در گريه افتادند و فغان از ايشان برخاست) . يزيد خفته بود؛ از خواب بيدار شد و حال تفحّص كرد) . خبر بردند كه حال چنين است) . آن لعين در حال گفت كه بروند و سر پدر او را بياورند و در كنار او نهند) . ملاعين سر بياورده و در كنار آن دختر چهار ساله نهادند) . پرسيد: اين چيست؟ ملاعين گفت: سر پدر توست) . آن دختر بترسيد و فرياد برآورد و رنجور شد و در آن چند روز جان به حق تسليم كرد. 3
از نقل طبرى استفاده مىشود كه امام حسين (ع) دخترى چهار ساله داشته كه در فراق پدر، در شام پرپر گرديد، ولى نامى از او به ميان نيامده است) . تاريخنگاران پس از او نيز اين جريان جانگداز را با اختلافى اندك، و برخى اضافات كه به زبان حال مىنمايد، در كتابهاى خود آوردهاند؛ از جمله:
- ملا حسين كاشفى سبزوارى (متوفاى 910 ق) در كتاب «روضة الشّهداء» 4به نقل از كتاب «كنز الغرائب» ؛
- شيخ فخرالدّين طريحى نجفى (متوفاى 1085 ق) در كتاب
«المنتخب» ؛
5