179جاده چندان مناسب نبود و گفتند به خاطر عبور كاميونها و تانكرها و ماشينهاى حامل سيمان ايران به عراق تخريب شده است. كندى حركت باعث مىشد تا مسير را طولانىتر احساس كنيم؛ مخصوصا اين ماشين كه فوقالعاده بود! بعدها ديديم كه صد رحمت به آن ماشين! آن قدر ماشين قراضه در اين كشور هست كه ما سوار ماشين شاهزادهها بودهايم و نمىدانستيم. البته بهتر از آن هم فراوان بود.
مسيرى طولانى را به سمت ديوانيه ادامه داديم. كنترل در وسط راه شديد است و هر از چندى پليس عراق به بازرسى ماشينها مىپردازد. معمولا از خارجىها گذرنامه مىخواهند. ديوانيه مركز استان القادسيه است. اينجا ديگر از بيابان خبرى نيست و كمكم محيط سرسبز شده است. اين مركز استان به نظر قدرى آباد مىآمد.
در طول اين مسير، تصاوير آيتالله سيستانى روى شيشه بسيارى از مغازهها ديده مىشد. گاه در ورودىهاى شهرها تصاوير بسيار بزرگى از ايشان و برخى از علماى شهيد ديگر مانند آيتالله شهيد صدر و آيتالله سيد محمدباقر حكيم ديده مىشد.
اولين ديدار با نجف
پس از پيمودن 60 كيلومتر راه، از ديوانيه به نجف رسيديم. در راه، مسير حيره را به ما نشان دادند كه در آن نزديكىها بود. همين مسير را كه از ديوانيه به نجف مىآمد، ادامه داديم؛ ، يعنى مسيرى كه مدخل خروجى براى رفتنبه راه كربلاست. در همانجا بود كه در كوچهاى در حىّ الحسين توقف كرديم. معلوم شد اينجا محل اسكان چندروزه ماست. نزديكترين جاى شناخته شده به ما مسجد فاطمة الزهراء (س) بود كه سابقا يك سنى در اين شهر شيعهنشين ساخته و بعد از صدام، جماعت مقتدى صدر آن را تصرف كردهاند. پشت آن هم گوشهاى از وادى السلام بود.
از همان نگاه اول احساس كرديم كه ساختوساز آغاز شده است؛ اما اينجا يعنى نجف كه ما ديديم، آنقدرعقب مانده است كه اگر تا ده سال ديگر هم يكسره همه مردم مشغول ساختوساز شوند، شهر نو نخواهد شد.
ناهار را ساعت پنج و نيم خورديم و دو ساعتى استراحت كرديم. مقرر شد تا پس از بيدارى، به سمت كربلا برويم و آخر شب برگشته، اگر فرصتى شد، به حرم اميرالمؤمنين (ع) مشرف شويم، بلكه در شب جمعه، هر دو مكان مقدس را درك كنيم.