178اين نخستين سفر من به عراق بود و حقيقتا تصوير روشنى به جز آنچه از كليات دربارهاش خوانده بودم نمىدانستم. تاريخ قديم و جديد آن، همه در حد همان مطالعات بود. داشتن آن ذهنيتها مرا سخت بر آن داشته بود تا از نزديك اين كشور را ببينم. اينها جز عشق زيارت و سوداى ديدار يار بود كه كشش و كوشش ما را در اين ساعات فزون كرده بود.
از آن طرف، راهنمايى را به نام آقاى فاضل خفاجى با يك راننده فرستاده بودند. كارهاى گذرنامه ما قدرى به طول انجاميد. علت آن بود كه مرز ناگهان شلوغ شد و دليلش هم اين بود كه دستكم دويست روحانى از عراق عازم ايران بودند. حدس زديم براى شركت در مراسم سالگرد امام خمينى (ره) است؛ اما فرصت صحبت با كسى دست نداد. سر و وضع بيشتر آنها چندان مناسب نبود؛ هرچند در ميانشان افراد شيكپوش هم ديده مىشدند. آنها به ما كه عبايمان را در دست گرفته بوديم، نگاه مىكردند؛ چرا كه هيچكدامشان با وجود آن هواى گرم، عبا از تن بيرون نياورده بود. مىشد نژاد ايرانى را در برخى از چهرههاى آنان خواند، اما چهرههاى عربى هم فراوان بود.
در راه نجف
آنقدر خسته بوديم كه به محض نشستن در ماشين خوابيديم. ماشين مزخرفى بود. از شهر بدره گذشتيم و مدتى بعد به كوت رسيديم. البته وارد شهر نشده و از اتوبانى كه بغداد و بصره را به هم متصل مىكند رد شديم. ساعتى بعد به نعمانيه رسيديم. ماشين ما بنزين نداشت و راننده در پى بنزين به داخل شهر رفت. وقتى پيدايش كرديم، آنقدر شلوغ بود كه امكان معطل ماندن در آنجا نبود و مجبور به خريد بنزين آزاد شديم.
نخستين تجربه ديدن مسير و روستاها و شهرها ما را سخت ناراحت كرد. آنقدر خاك و زباله و بىنظمى بود كه قابل وصف نبود. با خريد بيست ليتر بنزين به مبلغ سههزار و اندى دينار به راه خود ادامه داديم. اين در حالى بود كه شصت ليتر بنزين دولتى فقط 750 دينار است. مىگفتند اين روزها بنزين كم شده است. به علاوه از روغن و آرد هم خبرى نيست. راننده مىگفت ما به ليست ائتلاف رأى داديم، اما هنوز چيزى نديدهايم. شايد امريكا در تلاش است تا با ناكارآمد جلوه دادن ائتلاف، راه را براى روى كار آمدن مجدد لائيكهايى مانند اَياد علاوى هموار كند.