157
حماسه عباس
كربوبلا حلقه ذكر خداست حق، حق عشاق به شوق بلاست يك طرف از خيل حرامى، سپاه سوى دگر شعشه مهر و ماه دشت و عطش، آتش و خون باهمند شعله و خورشيد، به هم محرمند حضرت عباس، عليهالسلام بسته كمر، پيش امام همام كاى به فداى تو، شهادت بده جام بلاغت به ارادت بده باده مخواه اين همه خالى مرا هست به مى، همت عالى مرا تشنه آبم؟ نه، خدا شاهد است تشنه مرگم كه بلا شاهد است هر چه بلا هست به جانم بريز تا بشوم در طلبت، ريز ريز دست و دل و ديده فداى تو باد اين همه از بهر رضاى تو باد گر تو نباشى، همه عالم مباد سايهات از اهل ولا كم مباد گفت حسين بن على (ع) با نگاه
سرّ پس پرده و اسرار راه اى تو علمدار سپاه حسين ماه بنىهاشم و ماه حسين مىروى و مى رود از دل قرار مىروى و مانده زمين ذوالفقار مىشكند پشت حسينت، ولى مىشود اسرار على، منجلى بعد سخنها كه بدينسان گذشت حضرت عباس هم از جان گذشت معركه ماند و علمى بىسوار ناله و فرياد و غمى بىشمار آب كه از مشك ابالفضل ريخت آينه از اشك ابالفضل ريخت گشت عدو، باعث تكثير نور كرد خدا، باز به نوعى ظهور دشت پر از حضرت عباس شد كرب و بلا، مزرعه ياس شد عطر شهادت همه جا را گرفت دست خدا، دست خدا را گرفت شد ز كفم باز توان و شكيب نصر من الله و فتح قريب