155
مناى كربلا
اين دلِ لبريز خونم در هواى كربلاست جان مشتاقم خريدار بلاى كربلاست هر دل بشكسته اينجا همقدم با تشنگى است هر گلوى تشنه اينجا همصداى كربلاست بىسبب دل را درون سينه زندان كردهام جاى اين دل در حريم دلرباى كربلاست هركه مشتاق بهشت است و بدان سو مىرود آرزوى من بهشت جانفزاى كربلاست ره ندارد غير داغ كربلا در سينهام چون دل دردآشنايم، آشناى كربلاست از چه مىجويى طبيب از بهر درد خويشتن التيام درد در دارالشفاى كربلاست كعبه دارد در كنار خويشتن سعى و صفا تربت ششگوشه هم سعى و صفاى كربلاست در فرات ديده و در نينواى سينهام اشك و آهى دارم اما از براى كربلاست در مناى مكه خاك از اشك، عطرافشان شود خاك اما غرقِ در خون مناى كربلاست آنچه «ياسر» مىزند آتش به جان ماسوا ماجراى شعلهخيز و جانگزاى كربلاست