141سفاح از ابوسلمه رنجشى داشت؛ چرا كه مىخواست خلافت را بر حسب ظاهر به علويان انتقال دهد و خود قدرت سياسى را به دست گيرد. 1از آنجا كه ابوسلمه بسيار باتدبير و سياستمدار بود، در دستگاه بنىعباس، بر ابومسلم خراسانى تفوق داشت و او به اين برترى حسادت مىورزيد؛ از اين رو در مذاكراتى كه با سفاح داشت، ابوسلمه را فرد خطرناكى معرفى نمود و تأكيد كرد كه بايد از ميان برداشته شود. سفاح نمىپذيرفت و مىگفت فردى را كه اين همه خدمت نموده و براى آل عباس فداكارى كرده، چرا به قتل برسانم؟ ! بر من ثابت نشده كه او مىخواهد خلافت را از ما بگيرد و به آل على بازگرداند.
چون اين تحريكات به گوش ابوسلمه رسيده بود، ابومسلم خراسانى مشوش گرديد و از ناحيه وى احساس خطر نمود؛ پس جمعى از ياران مورد اعتماد خود را مأمور كرد تا براى ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام كنند. شبى ابوسلمه از كاخ سفاح در انبار بيرون آمد و كسى هم همراه او نبود. ياران ابومسلم موقعيت را مناسب ديدند و به ابوسلمه يورش بردند و او را كشتند. وقتى سفاح خبر قتل او را شنيد، گفت: با مرگ ابوسلمه چيزى از دست ما نرفته تا تأسف بخوريم و ناراحت شويم. البته بين مردم شايع كردند كه خوارج او را كشتهاند. 2
سفاح براى شهر انبار با احداث بناها و مزارع و باغاتى، حومهاى به وجود آورد كه آن را «رُصافه» مىگويند كه به معناى كانون روييدنىها، سواد و پيرامون مىباشد. 3
سرانجام ابوالعباس سفاح در سال 136 هجرى دچار بيمارى آبله گرديد و در دوازدهم ذىحجه اين سال، در سى سالگى بعد از چهار سال و هشت ماه خلافت، در شهر انبار كه خود آن را بازسازى كرده و «هاشميه» ناميده بود، مُرد. در آن هنگام منصور عباسى كه 41 ساله بود، زمام امور را به دست گرفت. 4
منصور عباسى و انبار
ابوجعفر منصور عباسى در محرم الحرام سال 136 هجرى هنگام بازگشت از سفر حج و سرزمين حجاز به كوفه رسيد و در حيره فرود آمد و با مردم نماز جمعه گذارد؛ سپس به پايتخت ابوالعباس (شهر انبار يا هاشميه) رفت و نزديكان را فراخواند و بر خزانههاى سفاح دست يافت. همان زمان كه سفاح درگذشت و منصور مشغول اجراى مراسم حج بود، كارگزاران و فرماندهان در شهر انبار براى منصور بيعت گرفته بودند. 5