95حكومتش دست يافتهاند؛ چنانكه سربازى از او در مداين باقى نمانده است. شايسته است با دست خود، خويشتن را به هلاك نيافكنيد و تسليم شويد. آنان از اين سخن سلمان خشمگين شده، به سويش تيراندازى كردند. آنگاه از او پرسيدند: تو كه هستى؟ ! او ماجراى زندگى خويش و چگونگى آشنايى با رسول اكرم (ص) را برايشان بازگو كرد و از كرامتهاى اخلاقى و فضايل آن حضرت سخنها گفت. ايرانيان تسليم گرديدند و دروازههاى قصر را گشودند و از آن خارج شدند. 1
سلمان در ميان رزمندگان، افزون بر اين كه به زهد و قناعت معروف بود، از مرگ هراسى نداشت و در ميان صفوف مسلمانان، حضورى دليرانه داشت و در برابر ايرانيانى كه در دفاع از هويت و بلادشان مبارز مىطلبيدند، سينه سپر مىكرد و از ايشان دلهرهاى نداشت. اين شهامتش از قلبى آكنده از ايمان و پارسايى سرچشمه مىگرفت. 2
به نوشته برخى مورخان سلمان ضمن عمليات رزمى، سفير و مترجم مسلمان نيز بود. هنگامى كه مسلمانان سرزمين مداين را فتح كردند، عدهاى از ايرانيان در قصر ابيض پناه گرفتند. سلمان فارسى از آنان خواست كه از مردم «بَهرَسير» عبرت آموزند و ايشان را ميان سه امر مخير گرداند: اسلام آورند؛ جزيه بدهند؛ به نبرد ادامه دهند. سرانجام بعد از مذاكرات سلمان فارسى، پذيرفتند كه جزيه دهند. 3
سلمان در نبرد مداين نقش تبليغاتى و ارشادى نيز داشت و در تشويق سپاهيان و تقويت روحيه آنان، اهتمام مىورزيد. هنگام عبور از دجله، مسلمانان ترديدهايى داشتند، اما سلمان آنان را تشويق كرد كه چگونه با اسب از آب بگذرند و گفت: همانگونه كه خشكىها رام مسلمين است، آبها نيز تسليم خواهند بود و سوگند ياد كرد همانگونه كه گروه گروه به آب وارد مىشويد، از آن بيرون خواهيد آمد و نگران نباشيد. 4
سلمان فارسى و حذيفة بن يمان مأمور شدند تا سرزمين مناسبى ر برگزينند كه با خلق و خو و شيوه زندگى اعراب سازگارى داشته باشد. سرانجام در محرم سال 17 هجرى و حدود يك سال و دو ماه پس از فتح مداين، سرزمينى كه بعدها كوفه نام گرفت، انتخاب شد و سعد بن ابىوقاص براى اسكان قواى نظامى و