252مىريزد و شيخ احمد الجاسر در مورد اكثر نقاط الصفراء ينبع، نقلهايى دارد و با وجود اين، او خود در مورد اكثر اين نقاط، ناقلى بيش نيست.
بين چاههاى شيخ و غيقه
وقتى چاههاى شيخ را به طرف غيقه ترك گفتيم، وادى به سمت شمال پيچيد و در برابر ما كوه ظبيه قرار داشت. در پشت آن كوه كراش و در راست ما به فاصله كمى، كوه غصاص و در پشت آن به فاصله دورى كوه فعرى هويدا بود. اما در شرق منطقه پشتههاى اصلى بود كه در پشت آن ثافل است كه همه افق را مىپوشاند. در حقيقت كوه ثافل سرخ رنگ و زيبا است و نشانه عظمت و سربلندى است در فاصله كمى در وسط غيقه شنوكه در فاصله دورى در پشت سر او قرار مىگيرد.
** *
بينه
به طرف شمال به راه افتاديم و وارد فضاى غيقه شديم. اولين جايى كه از آن عبور كرديم، وادى بينه بود؛ وادى بزرگى كه يكى از ملحقات غيقه به حساب مىآيد و از وجه غربى ثافل اكبر گسترده مىشود و در غيقه در ناحيه چاههاى ابنحصانى و چاههاى شيخ امتداد پيدا مىكند. در شرح ديوان كثير، شارح، بينه را به بيشه تصحيف نموده است. همه نامهاى بيشه در شعر كثير همان بينه است.
به حركت خود ادامه داديم. در 24 كيلومترى چاههاى شيخ به غيقه كه وصف آن گذشت، رسيديم.
بيشه غيقه
در امتداد مسير خود در الخائع بالا رفتيم؛ درحالىكه الخائع و فعرى و ثافل اكبر در سمت چپ ما بود. پيرمردى را در كنار گوسفندانى ديديم كه در جنگلى