242
السّطح
از پاسگاه مستوره به سمت شمال در كنار خط ساحلى دريا پيش رفتيم و در سمت راست خود سلسله كوههاى ثافل و در سمت غرب آن، قوز حُسنا به چشم مىخورد.
در شمال شرقى، كوهى منفرد در غرب وادى غيقه قرار دارد كه همان كوه كراش است و بين بدر و غيقه واقع شده و تا وقتى كه در ساحل حركت مىكنى، در ديد قرار دارد، تا اينكه از محل ريزش سيل وادى الصفراء در شمال عبور مىكند. اما دشت ساحلى كه در آن سير مىكنيم، چيزى جز فضايى گسترده كه انتهاى آن به چشم نمىآيد، نيست. جادهاى خاكى كه در شنزار و شورهزارى ناهموار و نرم امتداد يافته و اكثراً ماشينها در آن مىمانند و گير مىكنند و بيرون آمدن از آن با سختى بسيار همراه است. تنها در فصل بهار گياهان زيادى سراسر آن را فرا مىگيرد. در گوشه و كنار آن، گاهى حوضچههاى نمك سفيد را مشاهده مىكنى كه اهالى منطقه با سختى و دشوارى طاقتفرسا آن را از دريا به حفرههايى كه براى انجام اين كار تدارك ديدهاند، هدايت مىكنند. وقتى حوضچه پر شد، آن را مىبندند و به دنبال آن، آب در اثر حرارت خشك مىشود و لايهاى از نمك سفيد باقى مىماند و آن را براى تصفيه و بارگيرى به صورت پشتههاى كوچكى در مىآورند. سپس آنها را به جده و مدينه و مكه حمل مىكنند. در 27كيلومترى به پاسگاه السطح رسيديم؛ جايى كه چيزى جز يك دشت بسيار صاف و سفيد نيست.
در كنار ساحل دريا كه در آن پاسگاهى براى نگهبانان مرزى در كنار اين بندرگاه كوچك صيادى وجود دارد و در جمع سربازانى كه در آنجا به سر مىبردند، چاى و قهوه نوشيديم و بعد به مسافرت خود به سمت شمال ادامه داديم. السطح دورترين نقطه در اين ساحل از اولين آبادى مىباشد.