243
البُضَيْع 1
به حركت خود در طول ساحل ادامه داديم. پيش از اينكه وارد وادى السرير بشويم، كوهى منفرد با رنگ قرمز خاصى را در ساحل دريا ديديم كه به آن الصمد الاحمر مىگفتند و خورشيد از سمت ثافل اصغر بر آن مىتابيد و يكى از علايم و مشخصههاى اين ساحل است. نمىدانم چرا در كنار آن توقف كردم. به ذهنم آمد كه اين كوه البضيع است كه ذكر آن در اين نواحى آمده است.
السُّرَير
اندك زمانى بعد به درهاى كه با سراشيبى پستى بين كوهها گسترده شده بود، وارد شدم كه به آن وادى مىگفتند و بخشى فرعى از مسيل وادى الصفراء تا ساحل مىباشد. ساكنان آن از النوافع، از زبيد مىباشند. در آنجا مزارع هندوانه ديمى وجود دارد. اگر سيل وادى غيقه زياد شود، به سمت دريا سرازير مىشود كه البته به ندرت اين اتفاق مىافتد و از اين دره يا از نزديكى آن عبور مىكند. نام اين دره كه السرير است، در شعرى از كثير آمده است.
در 22 كيلومترى السطح به پاسگاهى مرزى كه الرتيقه نام داشت، رسيديم. پاسگاه در جايى از ساحل دريا قرار دارد كه السرير در نزديكى آن گسترده شده است. يكى از چندين بندرى است كه در طول اين ساحل به طور پراكنده وجود دارد. در آنجا ساختمانى است مانند ساختمان همه پاسگاههاى اين نواحى كه با سيمان و بتون مسلح ساخته شده است و در ده كيلومترى پيش روى ما قرار دارد.
الرايِس
به حركت خود به طرف دهكده الرايس كه در ساحل دريا و در صد كيلومترى شمال رابغ قرار دارد، ادامه داديم. اين آبادى در ده كيلومترى جنوب الجار بود. در