34نموده و ميرزا محمد را به فرماندارى نجف تعيين كنيم. . . من گفتم اوامر عالى را به كميسر عالى انگلستان در عراق اطلاع خواهم داد.» 1
سر رونالد سپس به اين بهانه كه تعداد زيادى از شيعيان فقير، از دولت انگليس درخواست يارى كردهاند، پاكت پول را جلوى آيةالله يزدى مىگذارد؛ ولى معظمله به طور قاطع آن را رد مىكند و او مجبور مىشود موضوع سخن را عوض كند. او در ادامه مىگويد:
«. . . بعد از لحظهاى كه به اين منوال گذشت، من عزم خداحافظى و بازگشت به منزل كردم و بار ديگر خواستم هزار ليره را تقديم سيد كنم. لكن او با كمال ادب و احترام عذر خواست و من از منزل خارج شدم. به اعتقاد من تنها چيزى كه سيد به آن اعتنايى نداشت، مال دنيا بود. اگر وى به مال دنيا دل بسته بود بايد در برابر هزار ليره، آن هم به شكل محترمانه كه هيچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود خضوع مىكرد و مىپذيرفت. اين روحيهاى بود كه در هيچ جا از ممالك اسلامى يافت نمىشد و وجود چنين شخصيتهاى معنوى بسيار بعيد است.» 2
پس از مدتى چون شيطنت انگليسها كارساز نشد، آنها لحن خود را تغيير دادند و روش خشونت در پيش گرفتند. يك روز حاكم انگليس در نجف به حضور مرجع بزرگ آيةالله يزدى آمد و گفت:
«دولت از شما مىخواهد نجف را ترك كنيد و به كوفه برويد، زيرا دولت انگليس در نظر دارد اهالى نجف را تنبيه و توبيخ كند. معظمله با كمال آرامش فرمود: من به تنهايى خارج شوم يا با اهلبيتم؟ او گفت: البته با اهلبيت خودتان. سيد جواب داد: مردم نجف همه اهلبيت من هستند؛ بنابراين من هرگز از اين شهر بيرون نمىروم؛ بگذار آنچه به اهلبيت من مىرسد به من نيز وارد شود.»
و در واقع او بدين وسيله نقشههاى آنان را بر هم زد. آيةالله يزدى كه در اين ايام روزهاى آخر عمر پربركت خويش را پشتسر مىگذاشت، سرانجام در هشتادونه سالگى، در ماه رجب سال 1337 چشم از جهان فروبست و مردم عراق را به ماتم و عزا نشاند. پيكر نحيف اين مرجع مجاهد، باشكوه تمام تشييع شد و در مقبره درب طوسى حرم امام على (عليه السلام) به خاك سپرده شد.
انقلاب عشرين عراق
پس از رحلت آيةالله سيد محمد كاظم طباطبايى يزدى در نجف، رهبرى سياسى