71گرديده و اين نيست جز از بى اعتنايى اهل علم به حديث و اخبار و رجوع نكردن به كتب علماء و فقهاء اهل بيت اطهار عليهم السلام ، و نهى ننمودن از امثال اين بدع و اضافات و دسّ وضّاعين و تحريف جاهلين و جلو نگرفتن از نااهلان و از تصرّفات بيخردان، تا كار به جايى رسيده كه دعاها موافق سليقهها تلفيق شده و زيارتها و مفجعهها و صلواتها اختراع شده و مجموعههاى بسيار از دعاهاى دسّ شده چاپ شده و بچه مفتاحها متولّد گشته و كم كم سرايت كرده به ساير كتب رسيده و شايع و رواج گشته.
مثلاً كتاب منتهى الآمال اين احقر را تازه طبع كردند، بعض از كتّاب آن به سليقۀ خود در آن تصرّفاتى نموده از جمله در احوال مالك بن يسر ملعون نوشته: «از دعاى امام حسين عليه السلام هر دو دست او از كار افتاده بود، الحمدللّه، در تابستان مانند چوب خشك مىگرديد، الحمدلله، و در زمستان خون از آنها مىچكيد، الحمدلله، و بر اين حال خسران مآل بود، الحمدللّه». در اين دو سطر عبارت چهار لفظ «الحمدلله» كاتب موافق سليقۀ خود جزء كرده. و نيز در بعضى جاها بعد از اسم جناب زينب يا امّ كلثوم به سليقۀ خود لفظ خانم زياد كرده كه زينب خانم و امّ كلثوم خانم گفته شود كه تجليل از آن مخدّرات شود، و حميد بن قحطبه را چون دشمن داشته به واسطۀ بدى او «حميد بن قحبه» نوشته وليكن احتياط كرده، قحطبه را نسخه بدل او نوشته، و عبد ربّه را صلاح ديده «عبدالله» نوشته شود، و زحر بن قيس كه به حاء مهمله است در هر كجا بوده به جيم نوشته، و امّ سلمه را غلط دانسته و تا ممكنش بوده ام السّلمه كرده الى غير ذلك.
غرضم از ذكر اين مطلب در اينجا دو چيز بود: يكى آنكه اين تصرّفاتى كه اين شخص كرده به سليقۀ خود اين را كمال دانسته و خلافش را ناقص فرض كرده و حال آنكه همين چيزى كه او كمال دانسته باعث نقصان شده، پس از اينجا قياس كنيم كه چيزهايى كه ما از روى جهل و نادانى در دعاها و زيارات داخل مىكنيم يا به سليقۀ ناقص خود بعض تصرّفات مىنماييم و آن را كمال فرض مىنماييم، بدانيم كه همان چيزها پيش اهلش سبب نقصان و بى اعتبارى آن دعا يا زيارت خواهد بود. پس شايسته است كه ما به هيچ وجه دراين باب مداخله نكنيم و هرچه دستور العمل دادند به همان رفتار نموده و از آن تخطّى ننماييم.