40زيارت بخوانيد. امام فوراً در پاسخ مىفرمايد: «اين عقيدۀ عوامانه ما را از ما نگير» و سپس براى زيارت از منزل خارج مىشود.
مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاج احمد آقا فرزند امام مىگويد:
هيچ وقت حرم رفتن امام در نجف ترك نشد؛ مگر يك شب كه صدام حكومت نظامى اعلام كرده بود. من با خود گفتم امام امشب بهخاطر حكومت نظامى حرم نمىرود. در همين انديشه بودم و به منزل آمدم و ديدم امام در منزل نيست. همۀ اطراف را گشتيم؛ ديديم امام نيست، تا اينكه رفتم به پشت بام منزل و ديدم امام رفته پشتبام و آنجا به طرف گنبد و حرم حضرت ايستاده و زيارت مىكند. فقط همين شب بود كه به حرم مشرف نشد و از منزل زيارت كرد.
مرحوم محدث قمى
روزى آن بزرگوار به دكان قصابى رفته بود كه مىبيند چند نفر سوار اتومبيل هستند؛ يكى از آنها مىگويد: حاج شيخ! خوب است حالا گوشت نخريد و تا بيرون شهر به بدرقۀ ما بياييد. به بيرون شهر كه مىروند، يكى از آنها مىگويد: ما از همين جا حاج شيخ را با خود به حج ببريم. در سه فرسخى شهر به وى مىگويند: ما پول زيادى به شما مىبخشيم (گويا هزار تومان آن زمان) كه از همين جا با ما حركت كنيد. حاج شيخ از همانجا نامهاى به آيتالله قمى مىنويسد و بهوسيله چند نفر از آنها پيغام مىدهد كه نمىدانم چه كنم؟ مرحوم آيتالله قمى كه عموى همسر ايشان بوده، لباس براى ايشان مىفرستد و مىنويسد: سفر خوبى است؛ برويد، التماس دعا. آن چند نفر به منزل حاج شيخ مىروند و گوشتى را كه خريده بود، به منزل ايشان مىدهند و پول هم مىدهند و برمىگردند و با حاج شيخ و ديگران كه در سه فرسخى بودند، راهى سفر مىشوند، و اين سفرِ سوم آن مرحوم در سال 1341 قمرى بوده است.
مرحوم حاج ميرزا على محدثزاده، فرزند بزرگ ايشان مىگويد:
مرحوم پدرم نسبت به اهلبيت، بهويژه آقا اميرالمؤمنين (ع) اخلاص و ارادت خاص داشت. مگر مىشد بدون وضو نام ائمه را ببرد يا قلمى به دست بگيرد و چيزى بنويسد. احترام ايشان نسبت به اميرالمؤمنين (ع) اينطور بود كه وقتى به حرم مشرف مىشد و من مكرر در خدمتشان بودم، از پشت سر مبارك حضرت وارد مىشد تا اول قسمت بالاسر، و از آنجا ديگر جلوتر نمىرفت و دوباره از پيش روى مبارك حضرت برمىگشت تا اول قسمت بالاسر. من هيچ وقت نديدم كه از قسمت بالاسر حضرت عبور كند. نه تنها در خود حرم، حتى از رواق هم نمىرفت. اگر هم در صحن مجبور مىشد از بالاسر عبور كند، كفشهايش را درمىآورد و با سرعت مىگذشت.
اين موضوع يك علت ديگر هم داشت. چون ايشان احتمال مىدادند كه سر مقدس حضرت سيدالشهداء (ع) در بالاسر حضرت اميرالمؤمنين (ع) دفن شده باشد؛ لذا بيشتر احترام مىكردند.
البته فقها فتوا مىدهند كه نماز در بالاسر حضرت باطل است؛ چون مقدم بر امام است؛ لكن ايشان اصلاً آن طرف نمىرفتند. روزى كه جنازه ايشان را در حرم مطهر به سمت بالاسر بردند، من گفتم ظاهراً اين اولين بارى بود كه ايشان را بالاسر مىبرند؛ چون خودشان اصلاً نمىرفتند.
مرحوم سيد شرفالدين
ايشان هنگامى كه در زمان عبدالعزيز آل سعود به زيارت خانه خدا مشرف شد، از علمايى بود كه به كاخ پادشاه دعوت شد تا طبق معمول در عيد قربان به او تبريك بگويند. هنگامىكه نوبت به وى رسيد، دست شاه را گرفت و هديهاى به او داد. هديهاش قرآنى در جلدى پوستى بود. ملك هديه را گرفت و بوسيد و براى احترام و تعظيم بر پيشانى خود گذاشت.
سيد شرفالدين ناگهان گفت: اى پادشاه! چگونه اين جلد را مىبوسى و تعظيم مىكنى، درحالىكه چيزى جز پوست يك بز نيست؟ !