69نه زينب بذر غم مىكاشت در دل
بقيع ما نه غم افزاى جان بود
غدير خم اگر سايه فكن بود
صفوف ما جدا از هم نمىشد
نه بذر فتنه مىپاشيد دشمن
نه صدها بار مىمرديم هر روز
شهادت را شما آغاز كرديد
به خون خفتيد، تا آئين بماند
صراط مستقيم و راه پاكيد
شما ميزان حق، روز حسابيد
قبول و ردّ آن مرز جدايى است
ولايت، مهر و امضاى قبول است
خليفه، گر «على» مىشد، چه مىشد
عدالت با على خانه نشين شد
نصيب و سهم شيعه، غم شد آنروز
درِ بيت النّبى در شعلهاش سوخت
دل و پهلوى عصمت را شكستند
وفا با آل پيغمبر كجا رفت؟
اگر پيوند با «آل على» بود
نه رنج و زحمتش بر باد مىرفت
نه «قدرت» تكيه مىزد جاى «برهان»
نه امّت از على محروم مىماند
نه مىشد خسته از اين زندگانى
نه رويش مىشد از بيداد، نيلى
نه دفن او شبانه مخفيانه
نه محراب على رنگين ز خون بود
نه بر حلقوم اصغر تير مىخورد
نه پرپر لالهها در كربلا بود
نه مىزد سر ز غم بر چوب محمل
نه ويران و چنين و بىسايبان بود
«ولايت» ، اهرمى دشمن شكن بود
شكوه و عزّت ما كم نمىشد
نه «ما» تقسيم مىشد بر «تو» و «من»
نه جام زهر مىخورديم هر روز
از اول عشق را با غم سرشتند