45مختار در زمان معاويه، بصره آمد و در آنجا مروج امام حسين (عليه السلام) بود، زمانى كه عبيدالله استاندار بصره بود او را دستگير كردند. و صد شلاق به او زد. به خاطر طرفدارى از امام حسين (عليه اسلام) . او را خلع لباس كرد به سمت طائف تبعيد كرد. هنگاميكه ابن زبير به مكه پناهنده شد مختار به سوى او رفت. و گفت من مىخواهم با تو باشم. بعد مىگويد از ابن زبير اجازه گرفت22. كه بيايد عراق. عراق كه وارد شد و شعيان مثل سليمان صرد دورش جمع مى شوند.
ذهبى اين جا از كنارش با سرعت مىگذرد. مىبيند عجب سليمان بن صرد هم تحت تأثير همين آقا قرار گرفته است. سليمان بن صرد صحابى است. شما كه مىگوييد صحابى همه شان عدول هستند. اين هم بالاخره تحت تأثير اين كذاب و مدعى نبوت قرار گرفته است. اين جا خيلى سريع از كنارش مىگذرد. مىگويد مختار با القائات شروع كرد خراب كردن اينها. سليمان بن صرد را خراب كرد. اينها را فاسدشان كرد! ! مىگفت من از طرف مهدى آمدم. مهدى، محمد بن حنفيه است. جمعيتى گول خوردند! ! چون به انتقام خون حسين قيام كردند از سليمان هم خوشش نيامد گفت از سليمان هيچ كارى صورت نمىگيرد و مردم را به هلاكت مىاندازد. و كارى هم پيش نمىبرد. عمر سعد ترسيد رفت عده اى هم از ابن صرد خواست كه يك كم دست نگاه داريد. سليمان گفت ما تصميم خودمان را گرفتيم. ما قيام مىكنيم. كسانى كه از زندگى دست شسته بودند. سليمان حركت كرد در سال 62 رفتند مخصوصاً كنار قبر امام حسين رفتند و آن جا گريه كردند و يك شب هم آن جا ماندند. و قالوا يا رب قد خذلناه. ما بوديم كه خذلان كرديم. خيانت كرديم. فاغفر لنا و تب علينا.
مىگويد مختار از زندان آزاد شد. شروع كرد تعقيب كردن. كسانى را كه قاتل حسين بودند. شمر را كشت عمر بن سعد را كشت بعد مىگويد ادعاى وحى كرد! آرى براى بار سوم در اين كتاب كه چهار صفحه راجع به مختار دارد. مى گويد اين آقا ادعاى وحى مىكند. اين خط، خط اموى است. و براى خراب كردن چهره اين شخصيت است.
كلام پايانى
در پايان، ديدگاه دو متفكر شيعى دردفاع از شخصيت مختار ارائه مى شود.
1. سخن ابن نماء
ابن نماء كتابى به نام «مثير الاحزان» و كتاب ديگرى به نام «اخذ الثار» دارد و مستقل چاپ شده كه سخن او را از بحار الانوار نقل مى كنيم:
اعلم أن كثيرا من العلماء لا يحصل لهم التوفيق بفطنه توقفهم على معاني الألفاظ و لا رويه تنقلهم من رقده الغفله إلى الاستيقاظ و لو تدبروا أقوال الأئمه في مدح المختار لعلموا أنه من السابقين المجاهدين الذين مدحهم الله تعالى جل جلاله في كتابه المبين و دعاء زين العابدين ع للمختار دليل واضح و برهان لائح على أنه عنده من المصطفين الأخيار و لو كان على غير الطريقة المشكوره و يعلم أنه مخالف له في اعتقاده لما كان يدعو له دعاء لا يستجاب و يقول فيه قولا لا يستطاب و كان دعاؤه عليه السلام له عبثا و الإمام منزه عن ذلك و قد أسلفنا من أقوال الأئمة في مطاوي الكتاب تكرار مدحهم له و نهيهم عن ذمه ما فيه غنيه لذوي الأبصار و بغيه لذوي الاعتبار و إنما أعداؤه عملوا له مثالب ليباعدوه من قلوب الشيعة كما عمل أعداء أمير المؤمنين عليه السلام له مساوي و هلك بها كثير ممن حاد عن محبته و حال عن طاعته فالولي له عليه السلام لم تغيره الأوهام و لا باحته تلك الأحلام بل كشفت له عن فضله المكنون و علمه المصون فعمل في قضيه المختار ما عمل مع أبي الأئمه الأطهار عليه السلام 23؛