20بزرگوار (رحمة الله عليه) در مناسبتهايى مثل اول ماه رجب و نيمه رجب و نيمه شعبان، به كربلا مشرف مىشد و براى زيارت امام حسين (عليه السلام) مىرفت آنجا هم زيارت امين الله و جامعه و عاشورا را مىخواند و هم نماز زيارت به جا مىآورد و معمولا شب را در كربلا بود و صبح به نجف اشرف برمىگشت. در طول اين چند سالى كه من در نجف در خدمت حضرت امام خمينى بودم، به ياد ندارم كه كه ايشان غير از حرم اميرمؤمنان حرم امام حسين و حرم حضرت ابوالفضل (عليهمالسلام) به ساير اماكن زيارتى حتى مثل تلّ زينبيه بروند.3
2. سيره علامه آيةالله حاج شيخ عبدالحسين امينى (صاحب الغدير)
آيتالله ملكوتى در بيان سيرۀ علامه امينى مىفرمايد:
مرحوم علامه امينى براى نوشتن كتاب گرانقدر «الغدير» سفرهاى زيادى مىكرد؛ ولى زمانى كه در نجف بود، بهطور مرتب به زيارت قبر مقدس حضرت امير (عليه السلام) مىرفت و هميشه وقتى وارد حرم مطهر مىشد، در پايين پاى حضرت قرار مىگرفت و آنجا زيارت مىكرد و نماز مىخواند و از همانجا برمىگشت و به احترام آن حضرت، هيچگاه به بالاى سر و جلوى حضرت و پشت سر ضريح آن حضرت نمىرفت. او هنگامى كه روز عاشورا در كربلا بود، مىآمد و در حرم امام حسين (عليه السلام) پيراهن بلندى مىپوشيد وچفيه به سر مىانداخت و با پاى برهنه، مَشكى به همراه خود برداشته و به دوش مىگذاشت و به زائرين آب مىداد و به اصطلاح سقايى مىكرد.4
3. سيرۀ مرحوم آيةالله العظمى بهجت (رضوان الله تعالى عليه)
براى آگاهى از سيرۀ مرحوم آيتالله بهجت، خدمت حجتالاسلام والمسلمين حاج شيخ على بهجت، فرزند آن مرحوم رسيديم تا سيرۀ زيارتى ايشان را از زبان فرزندى كه به تعبير خودش در اين اواخر، تمام وقت همراه پدر و ملازم او بود، بشنويم. ايشان پس از صحبتهاى مقدماتى، شمّهاى از سيره پدر را چنين بيان كردند:
سالكان طريق الى الله معتقدند كه پس از انتخاب راه، بايد حركت كرد و براى رسيدن به هدف، با كمك گرفتن از توسلات به انوار مقدسه، راه را كوتاهتر كرد. مرحوم ابوى هم اين عقيده را داشت و انوار مقدسۀ ائمه معصومين (عليهمالسلام) را واسطه فيض مىدانستند و از راه آنان حركت مىكردند و مىفرمودند: اگر انسان با اينها راست باشد و راست حركت كند و معتقد هم باشد، جواب مىگيرد.
ايشان از دوره جوانى به زيارت اهميت مىداد و ملازم زيارت و زيارتگاهها بود. ايشان چهار سال در كربلا و دوازده سال در نجف ساكن بود و تحصيل مىكرد. در اين مدت مرتب به زيارت اميرالمؤمنين و امام حسين (عليهماالسلام) مىرفت. گرچه من اطلاع زيادى از كيفيت زيارت ايشان در آنجاها ندارم، ولى با اطلاعاتى كه دارم، مىدانم در مدت اقامت در نجف، تمام ايام زيارتى را به كربلا مشرف مىشده و با بعضى از علما پياده از نجف به كربلا مىرفتهاند. بنا بر نقل يكى از علما در آن سفر كه ايشان اغلب در ذكر يا سكوت بودهاند، در راه به منزل «خان مصلّى» كه رسيديم، نماز صبح را جملگى به ايشان اقتدا كردند؛ با اينكه از ايشان بزرگتر هم بودند، نماز بسيار عجيبى اقامه نمودند. ايشان از زمان جوانى كه براى تحصيل علم به عتبات عاليات مشرف شد، به راز و نياز و توسلات بسيار اهميت مىداد. مرحوم آقا خودش مىفرمود: من يك سال و اندى در كربلا ماندم كه بالغ شدم و مىفرمود: اولين بارى كه در كربلا براى زيارت مشرف شدم، ديدم در يك رواق كوچك، آقايى مشغول نماز جماعت است كه حالات عجيبى دارد. تصميم گرفتم فردا براى نماز بروم آنجا و نماز صبح را به ايشان اقتدا نمايم. فردا كه مشرف شدم، ديدم رواقى كه ايشان نماز مىخواند بسيار كوچك است؛ به طورى كه حدود بيست نفر بيشتر داخل رواق نمىتوانند نماز بخوانند و اقتدا كنند. من با خود فكر كردم من كه كوچك هستم كمتر از چهارده سال داشتم اگر داخل رواق بايستم، ممكن است مرا بيرونم كنند. در اين فكر بودم كه ديدم نزديك امام جماعت چهارپايهاى هست؛ تصميم گرفتم كنار چهارپايه بايستم و چنانچه خواستند بيرونم كنند، بروم داخل چهار پايه بايستم و نماز بخوانم. همانجا نزديك امام جماعت ايستادم و امام جماعت آمد و نماز را شروع كرد و چون روز جمعه بود، شروع به خواندن سوره جمعه كرد. ديدم آن بزرگوار خشوع و خضوع عجيبى دارد و در هنگام نماز، در احوالات عجيبى سير كرد كه گفتنى نيست.
ايشان از جوانى در اين فكر و اين حال بود كه چنين درك و بينشى، از احوالات درونى و سير عرفانى پنهان آن بزرگمرد پرده برداشته و راز نهانش را يافته كه از كس ديگرى حتى بزرگان تلامذه و شاگردانش، اين مقام پنهان مانده