165شنيده است؛ از اين رو به ابراهيم مجاب معروف است. روى قبر وى داخل ضريحش، مقدار زيادى سيگار بود. پرسيدم چرا؟ گفتند: سيگارىها يك نخ سيگار روى قبر مىاندازند، به عنوان اين كه تصميم به ترك سيگار دارند و اين را آخرين سيگارشان مىدانند.
ضريحى جدا براى شهداى ديگر كربلا بود، در پايين پاى امام حسين و على اكبر كه در يك سمت نام شهدا را كه به بيش از 100 مىرسد بالاى ضريح نوشتهاند، شامل نام شهدايى چون مسلم وهانى و. . . هم مىشود كه جزو شهيدان نهضت حسينىاند، امّا نه در صحنۀ كربلا در راه بازگشت به هتل، بيرون حرم حضرت عباس، دو جايگاه را كه به «كفّ العباس» معروف است و محلّ قلم شدن دستهاى علمدار كربلاست زيارت كرديم. معمولاً كاروانها گروهى به اينجا هم مىآيند ونوحه و مرثيهاى خوانده مىشود.
مزارهاى ديگر
همان روز دستهجمعى به زيارت قبرعون بن عبدالله بن جعفر (پسر حضرت زينب) رفتيم كه چند كيلومتر بيرون كربلا بود. سپس به زيارت قبر طفلان مسلم در مسيب و آن سوى رودخانۀ پرآب فرات مشرف شديم كه كنار هم است و دو گنبد دارد. عبور از پلى كه روى فرات بود، هزاران حرف و حديث و حماسه و نكته به ذهنم آورد، مجال درنگ نبود و گذشتيم. در مسير بازگشت، قبر حرّبن يزيد رياحى را زيارت كرديم كه نزديك كربلاست و قبر طفلان مسلم حدود 40 كيلومتر فاصله با كربلا دارد. گرچه ديدارها با عجله بود و همچنان تحت كنترل مأمورهاى بعثى كه در اتوبوسها بودند و به دل نمىچسبيد ولى باز هم مغتنم بود به كربلا برگشتيم.
ظهر حرم بوديم و نماز و زيارت و بازگشت به هتل. بعد از ظهر برنامۀ خاصى نبود. افراد به بازار رفتند تا خريد كنند. من حرم را ترجيح دادم و به زيارت مشرف شدم. شب، باز هم حرم حسينى و نماز و بازگشت به محل اسكان. گرچه به دليل نزديكى حرم و هتل، رفت و آمدها گروهى نبود، امّا مأموران عراقى را همواره در حال پرسه زدن و زير نظر داشتن افراد مىديدم. حواسشان جمع بود و نفرات ما را به خوبى مىشناختند.