43رفته بود. فقط حضرت موسى عليه السلام به تنهايى به آب مىرفت تا كسى عورت او را نبيند.
بنىاسراييل اين كار او را دليل بر نقص وى پنداشته و تصور مىكردند كه مثلاً ايشان فتق دارد و نمىخواهد كسى از آن مطلع شود. روزى كه حضرت موسى عليه السلام جهت غسل به داخل آب رفته بود، لباسها را در آورده و بالاى سنگى گذاشت، سنگ با لباس موسى فرار نمود، موسى عليه السلام به دنبال او مىرفت و مىگفت: اى سنگ، لباس هايم را كجا مىبرى؟ سنگ آن قدر با لباس موسى رفت و موسى عليه السلام همچنان لخت و بدون ستر عورت او را تعقيب كرد، تا آنكه بنىاسراييل توانستند به عورت حضرت موسى عليه السلام نظر افكنند، و بالاخره دريافتند كه موسى عيب و نقصى (فتق) ندارد. پس از آن، سنگ از حركت باز ايستاد، موسى عليه السلام لباسهايش را گرفت و چنان بر سنگ تازيانه زد كه سنگ شش يا هفت بار ناله كرد! 1». نسبت دادن چنين عملى به هر يك از ما چقدر زشت و سخيف است؟ چه رسد به اينكه آنرا به پيغمبر اولوالعزمى نسبت دهند. آيا مىتوان باور نمود كه سنگ به حركت در آيد و لباسها را ببرد و در واكنش به تازيانه زدن ناله هم بكند؟! در پاسخ اين سؤال عدهاى حركت سنگ را مثل ساير معجزات، از قبيل اژدها شدن عصاى موسى مىدانند، و از اين موضوع غافلند كه صدور معجزات و خرق عادات بدان جهت است كه خصم را در مقابل صدور آن عمل عاجز و حق را ظاهر نمايد. در صورتى كه اين عمل سنگ، فقط فضاحت را آشكار نموده و اصلاً احقاق حقى در كار نبوده است.
خبر ديگرى از ابوهريره در جلد اول و جلد دوم صحيح بخارى و نيز در جلد دوم صحيح مسلم بدينگونه نقل شده است: «وقتى ملك الموت به خدمت موسى عليه السلام رسيد، به محض اينكه از او خواست تا دعوت پروردگار را اجابت كند، حضرت موسى عليه السلام چنان سيلى به چشم ملك الموت زد كه چشمش كور شد. پس ملك الموت به سوى پروردگار