14خانواده خويش است. امّا حضرت حسين (عليه السلام) اصحاب و يارانش را حتّى در ميدان جنگ فراموش نكرد و همانطور كه در وسط ميدان صورت به صورت فرزند رشيدش على اكبر (عليه السلام) گذاشت، صورت به صورت «جون» نهاد؛ بردهاى سياهپوست، امّا روشنضمير كه در ابتداى امر تحت اختيار صحابى گرانقدر رسول خدا ابوذر غفارى بود، ولى همراه امام حسين (عليه السلام) از مدينه به مكّه و سپس كربلا آمد. ظهر عاشورا در هنگامه درگيرى به محضر امام حسين (عليه السلام) آمد و اجازه ميدان طلبيد. حضرت به او فرمود: تو از جانب من مأذونى، امّا همراه ما شدى تا زندگى آرامى داشته باشى؛ پس خودت را گرفتار مكن و از اين سرزمين بيرون برو و خودت را نجات بده!
جون عرض كرد: اى فرزند رسول خدا! آيا در آرامش و راحتى كنارتان باشم و در سختى و گرفتارى رهاىتان سازم؟! درست است كه رنگم سياه است و بدنم بوى بدى دارد و نسب و حسب سرشناسى ندارم، امّا به خدا قسم از شما جدا نمىشوم تا اين خون سياه من با خون شما مخلوط گردد. پس دُعا كنيد تا خداوند روسفيدم گرداند و بدنم معطّر گردد و با نيكسرشتان محشور گردم.
او به ميدان رفت و پس از به هلاك رساندن بيستوپنج نفر از دشمن روى زمين افتاد. امام حسين (عليه السلام) بالاى سرش آمد و فرمود: خدايا! در دنيا و آخرت روسفيدش كن و بويش را خوش قرار بده و او را با محمد و آل محمد محشور كن و ميانشان انس و الفت ايجاد نما. 1
فرد ديگرى كه مورد عنايت مخصوص سرور شهيدان قرار گرفت، غلام تُركى به نام «واضح» بود كه وقتى امام حسين (عليه السلام) در ميدان بالاى سرش آمد، گفت: چه كسى مانند من است؟! چه كسى اين افتخار نصيبش مىشود كه حسين (عليه السلام) دست در گردنش اندازد و گونه روى گونهاش گذارد؟! اين را گفت و روحش به ملأ اعلى پر كشيد. 2
آيا رهبرى چنين متواضع و آگاه و متوجه به همه امور را مىتوان در طول تاريخ يافت؟ او كه ميان اقوامش و ديگران تفاوتى نمىنهاد و به غلامش همان شفقتى را نشان مىداد كه به فرزندش ابراز نمود.