19سوار شد. . . و دهم ماه محرم، از آب خارج گرديدند كه نصف آبها از آسمان بود و نصف آن از زمين و كشتى نوح تمام زمين را دور زد و از حركت بازنايستاد؛ تا آمد به حرم [امن الهى]؛ ولى وارد حرم نشد و هفت بار دور حرم چرخيد و به حركت ادامه داد؛ تا اينكه به «جودى» رسيد كه كوهى است در سرزمين موصل. پس آنجا استقرار پيدا كرد، و اينجا بود كه گفته شد: ( بُعْدًا لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ ) 1؛ لعنت باد بر مردم ستمكار و هنگامى كه كشتى آرام گرفت، گفته شد: ( وَقِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِى مَاءَكِ وَيا سَمَاءُ أَقْلِعِى وَغِيضَ الْمَاءُ ) ؛ 2اى زمين! آب خود را فرو بر و اى آسمان، باز ايست. آب فرو نشست و كار پايان يافت و حضرت نوح در كشتى بود كه به آب طور كامل فرو رفت. سپس از كشتى خارج شد و به منطقهاى از زمين جزيره رفت و در آنجا جايى را گرفت و روستايى را بنا كرد و آن را «ثمانين» ناميد كه اكنون «سوق الثمانين» ناميده مىشود؛ چون هر يك از كسانى كه با او بودند، براى خود خانهاى ساختند و آنان هشتاد نفر بودند. 3
گفتيم كه دربارۀ مدت عمر نوح (ع) پس از پياده شدن از كشتى، اختلاف است كه تا پانصد سال هم گفته شده است؛ ولى بالاخره عمر طولانى او هم به پايان رسيد. مسعودى مىنويسد:
زمانى كه ملك الموت براى گرفتن جان او آمد، او در زير نور آفتاب نشسته بود. ملك الموت به او سلام كرد و حضرت نوح (ع) او را شناخت و فهميد كه خداوند به او فرمان داده تا قبض روحش كند. در اين هنگام نوح گفت: مرا رها كن تا از اين جايم كه آفتاب است، به جاى ديگر منتقل شوم. پس حركت كرد و به سايه درختى رفت و زير درخت خوابيد و سپس به ملك الموت اجازه داد و او نزديكش آمد و به او گفت: اى فرزند آدمى كه طولانىترين عمر را داشتى! دنيا را چگونه يافتى؟ حضرت در جواب گفت: چيزى از دنيا به ياد نمىآورم؛ جز همين كه از آفتاب به سايۀ اين درخت آمدم. پس ملك الموت روح او را از بدنش گرفت و فرزندش سام، عهدهدار غسل و دفن و نماز بر او شد و قبرش در نجف اشرف كنار حضرت آدم (ع) قرار گرفت. 4
ابن اثير مىنويسد:
هنگامى كه وفات حضرت نوح رسيد، به او گفته شد: دنيا را چگونه ديدى؟ فرمود: همانند خانهاى كه دو درب داشت كه از يكى وارد و از ديگرى خارج شدم و او به فرزند بزرگش كه سام بود، وصيت كرد. 5