17و در آيهاى ديگر فرموده است: ( قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِى كَذَّبُونِ * فَافْتَحْ بَينِى وَبَينَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِى وَمَنْ مَعِى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ) ؛ 1او گفت: خدايا! قوم من، مرا تكذيب كردند؛ ميان من و آنان راهى بگشا و مرا و مؤمنان همراه مرا رهايى بخش.
از روايات و تفاسير قرآن برمىآيد كه با آن همه اذيت و آزار، حضرت نوح حاضر نمىشد، براى قوم خود نفرين و طلب عذاب الهى كند؛ بلكه مىگفت: آنان نادان هستند و نمىفهمند؛ خدايا! آنان را هدايت كن؛ تا اينكه عدۀ اندكى كه به او ايمان آورده بودند، از آزار و اذيت دشمنان به ستوه آمده، از او خواستند تا فرج و گشايش از خداوند بخواهد و او هم پس از گذشت صدها سال چون ديد فقط عده بسيار اندكى به او ايمان آوردهاند 2و خداوند هم به او فرمود كه از قوم تو جز آن گروه كه ايمان آوردهاند، ديگر كسى ايمان نخواهد آورد 3، او هم نااميد شد و نفرينشان كرد و دست به دعا برداشت و چنين گفت:
( رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيارًا * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا) 4؛ اى پروردگار من! بر روى زمين هيچ يك از كافران را باقى مگذار كه اگر باقى بمانند، بندگانت را گمراه مىكنند و جز فرزندانى فاجر و كافر نياورند.
خداوند متعال دعاى او را مستجاب كرد و دستور داد كه بر طبق وحى پروردگار و درحضور او كشتى بسازد: ( وَاصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْينِنَا وَوَحْينَا ) . 5