207
درآيينۀ ادب فارسى
شعر
سفينۀ تقدير
امير قافلۀ دشت كربلاست حسين
به راه باديۀ عشق، آشناست حسين
ببين كه در پى قربان شدن به تيغ ستم
چون نخل پر زده از باغ كربلاست حسين
به نالههاى غريبانه مويه كن چون نى
زناى سينه كه در بند نينواست حسين
به راه دوست گذشت از جهان و جان، بنگر
به استقامت و ايثار، تا كجاست حسين
رها ز رنگ تعلّق، به مُلك استغنا
رضا به دادۀحق و رضاست حسين
خداى را، مشو از موج حادثات، ملول
كه در سفينهتقدير، ناخداست حسين
به خون پاك شهيدان كربلا سوگند
كه در حريم وفا، رحمت خداست حسين
مشفق كاشانى