25از اين مدت طولانى وقتى مردم به ايشان روى آوردند، حكومت را بر عهده گرفت. امام كاظم (ع) نيز با الهام از اين سيره، به دنبال آن بود تا در سايه رشد و آگاهى مردم، گرايش و مقبوليت مردمى حاصل شود كه شرط اثباتى امامت و رهبرى است.
خلفاى عباسى نيز به اين مهم توجه داشتند و تلاش مىكردند تا با حيله و ترفند به خيال خود، به جايگاه مردمى امامان لطمه وارد كنند و مردم را به آنان بدبين سازند. از منابع تاريخى استفاده مىشود كه خلفاى عباسى، بهويژه در اين مورد اقدام به شايعهپراكنى و خبرسازى مىكردند و سعى داشتند چنين تبليغ و تلقين كنند كه علويان و امامان نيز مانند پادشاهان، مردم را بنده و برده خود مىدانند و هيچ ارزشى براى آنها قائل نيستند.
روزى هارونالرشيد از امام كاظم (ع) پرسيد: چرا شما مىگوييد: تمامى مسلمانان و مردم، نوكران و كنيزان ما هستند و شما بر آنها مالك مىباشيد، و نيز مىگوييد: كسى كه ما به او حقى داريم، اگر نپردازد، مسلمان نيست؟ حضرت كه از دسيسه هارون آگاه بود، خشمگين شد و فرمود: «اين دروغ محضى است كه به ما نسبت مىدهند. در حالى ما بردگان و كنيزان را مىخريم و آزادشان مىكنيم. اگر مالك بوديم، نيازى به اين كار نبود. ما با آنها بر سر يك سفره مىنشينيم؛ باهم غذا مىخوريم؛ دختران و پسران آنها را دختران و پسران خود خطاب مىكنيم و ما با همه مردم چنين رفتارى داريم» . 1