40غير آنها كه براى شناخت مظاهر حق است, الهى است و اگر براى شناخت مظاهر حق نباشد، در شمار علوم الهى نيست؛ هرچند مباحث مبدأ و معاد باشد و اين, تقواى اخصّ خواص است.
4. تقواى قلب، كه نگاهدارى آن است از مشاهده و مذاكره غير حق، و اين تقواى اولياى الهى است و مقصود از حديث شريف: «انا جليس من جلسنى» همين خلوت قلبى است.
كسى كه متّصف به همه مراتب تقوا باشد، دين و عقل و روح و قلب او و جميع قواى ظاهر و باطن او سالم خواهد بود و ريشه عداوت و دشمنى، از باطن قلبش منقطع مىشود؛ هرچند مردم با او عداوت و دشمنى ورزند. 1
9. عامل به سنن اولياى الهى
«مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ» [أَنْبِيَائِكَ]
جرجانى در تعريف سنت گويد:
«سنت» در لغت به معناى طريقت و راه و روش است؛ پسنديده باشد يا ناپسند, و نيز به معناى عادت است. و در شريعت عبارت است از طريقت و راهى كه در دين - بدون اينكه واجب باشد - درنورديده شده است. پس سنت چيزى است كه پيامبر بر آن مواظبت يا گاهى آن را ترك مىكند. 2
«سُنَّت» اصطلاحى حديثى، عرفانى و اصولى است و در لغت, طريق محموده يا مستقيم را گويند و در اصطلاح اهل حديث, اقوال يا تقاريرى است كه از رسول (صلى الله عليه و آله) يا ساير معصومين (عليه السلام) صادر شده است. در عبادات، نافله را سنت گويند. خلاصه اين كه سنت، يا قول است يا فعل يا تقرير و طريقه حسنه و سيئه، هر دو را سنت گويند؛ چنانكه در حديث آمده است كه رَسُولُ خدا (صلى الله عليه و آله) فرمودند:
«مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَي يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ» . 3
سنت بر شريعت نيز اطلاق مىشود. امور مستحبه را نيز سنت گويند. بعضى از عرفاگفتهاند: سنت, ترك دنياست و فريضه، صحبت با مولاست؛ زيرا سنت بر ترك دنيا و كتاب (قرآن) بر صحبت مولا دلالت دارد. پس هركس سنت و فريضه را بياموزد, به كمال دست يافته است. 4
«استنان» يعنى پيروى از سنّت اهلبيت عصمت و طهارت (عليهم السلام) كه نمونهاى از فضيلتى است كه در زيارت امينالله درخواست مىشود:
«مستنّةً بسنن أ وليائك» و در ساير ادعيه نيز محور تقاضاست. 5
بهترين سنت و روش, آن است كه با فطرت انسان انطباق كامل داشته باشد و آن، فقط روش انبياء (عليه السلام) است و اگر كسى بخواهد به دلدار و حضرت دادار برسد, بايد بر اين راه و روش برود.