143نويسنده و مورخ پرتلاش مرحوم شيخ على دوانى كه در ايام جوانى عازم نجف اشرف شده و مدتى در مدرسه صدر ساكن بوده، از مشاهدات خود درباره علامه جعفرى چنين مىگويد:
در ايام اربعين سال 1363 (27 بهمن 1322) كه در سنين بين چهارده تا پانزده سالگى براى تحصيل علوم دينى به نجف اشرف رفته بودم، اواخر شب بود كه همراه با مردى از مؤمنين آبادان وارد مدرسه صدر شديم. او كه اهل نجفآباد اصفهان بود، عالمى از محل خود را مىشناخت كه در مدرسه، سكونت داشت و چون از كربلا آمده بوديم و خسته، پس از مختصر احوالپرسى خوابيديم. با اذان صبح بيدار شديم و با شور و شوق خاصى كه داشتيم وضو گرفتيم و براى زيارت روانه حرم حضرت اميرالمؤمنين (عليه السلام) شديم كه در همان نزديكى بود. پس از زيارت وقتى به مدرسه برگشتيم، هنوز هوا تاريك و روشن بود. در درگاه حجرهاى كه شب را در آن بهسر برده بوديم، نشستيم و براى نخستينبار صحن و حجرات يكى از مدارس علوم دينى را تماشا مىكردم. مدرسه صدر نجف آن موقع يكطبقه و حياطى وسيع و دلنواز داشت.
در انتهاى مدرسه، صداى رساى طلبهاى را شنيدم كه با لهجه تركى با طلبه ديگرى در آن صبح زود مباحثه مىكرد. نمىدانم شرح علامه حلى يا شرح منظومه حكيم سبزوارى يا اسفار ملاصدرا بود كه آنها درس گرفته بودند و داشتند مباحثه مىكردند. شنيده بودم كه طلاب علوم دينى موقع مباحثه خيلى داد و فرياد مىكنند، ولى نديده بودم. آنها را نمىديدم، ولى صداى يكى را كه با حدت حرف مىزد را مىشنيدم. گويا توى حجره يا درگاه يكى از حجرات مدرسه نشسته بودند و مباحثه مىكردند. صداى طرف ديگر را درست نمىشنيدم. متكلم وحده صداى رسا با لهجه تركى بود كه خوشاهنگ و دلنشين هم بود. پيدا بود كه صاحب صدا مطلب را خوب فهميده و دارد با قاطعيت سخن مىگويد و مىخواهد واقع مطلب را به طرف ديگر منتقل سازد. اين را از آنجا فهميدم كه بعدها وقتى خودم به عنوان يك طلبه با ديگرى مشغول مباحثه مىشدم، مىديدم كه اگر مطلب را درست نفهميدهام، آهسته و با دودلى عبارت كتاب را مىخوانم و معنى مىكنم و طرف من كه خوب فهميده، محكم و قاطع و بلندبلند و با داد و فرياد حرف مىزند.